pelkamad
Friday, July 22, 2005
وقتی مهدی چکش ساخت
چیزی که واضحه اینه که من همیشه در حال سوتی دادن هستم. بعضی وقت‌ها هم سوتی که چه عرض کنم بوق کامیون. اما یکی دو تا از این سوتی‌های محترم تبدیل به داستان‌های کلاسیک شده که شما هم بدونید بد نیست، هر چند فکر نکنم هیچ هشتاد و یکی وجود داشته باشه که نشنیده باشه. در ضمن این سوتی‌ها مربوط به سال اوله.

سوتی چکش: یکی از به یاد ماندنی‌ترین آثار در تاریخ صنعت و فناوری كشور و یا حتی تمدن بشری، چکشی بود که من توی کارگاه سال اول ساختم. البته به هر چیزی شبیه بود به جز چکش.
قضیه از این قرار بود که اینجانب هر چی چکش کذایی را می‌بریدم، می‌دیدم که به اون علامتی که كنار چکش زدم نمی‌رسم. دیدم که ای بابا صاف اومدیم روبروی خطه، ولی هنوز یه دو سه سانتی از عرض چکش باقی مونده تا بیفته‌. حالا نگو من به جای اینکه چکش رو اریب ببرم همینجوری قائم اومده بودم پایین. گفتیم خوب حالا چی كارش کنیم. عین این احمق‌ها چکش رو 90 درجه چرخوندم، ارّه رو گذاشتم روی عرض چکش و شروع کردم به بریدن. بعد از مدتی یه مستطیل از چکش کنده شد به جای مثلث. دقیقا یه شیب خطرناک 90 درجه ساخته بودم. گفتم خب حالا اینورش خراب شد اون طرفشو مثل آدم می‌برم. این دفعه اینقدر اریب بریدم که هنوز دو سانت از طول چکش نگذشته یه مثلث فسقلی ازش افتاد.خلاصه [...] ما کامل شده بود. (به جای [...] هر چی فکر می‌کنید بگذارید، مرامی‌فقط خیلی بی‌تربیتی نباشه.)
گفتیم خب حالا یه کم سوهان بکشیم ببینیم چی می‌شه. دو جلسه سوهان کشیدیم تا شیب 90 درجه شد 85 درجه. قبل از شروع جلسه آخر، از اتفاق یه سال بالایی موادّی رو دیدم که با دستگاه تراش یه چکش ماه در آورده بود. طرف دو تا چکش داشت. خلاصه كلی مخش رو زدیم تا یکیش را داد به ما و كلی شرمونده‌مون کرد. ولی این پایان ماجرا نبود. همیشه مسئول کارگاه می‌اومد چکش‌ها رو می‌ریخت رو میز و می‌گفت هر کی از خودش رو برداره. از شانس ما اون دفعه یکی یکی چکش‌ها رو برمی‌داشت و می‌گفت این مال کیه. تا رسید به چکش ما. هی پرسید این مال کیه؟ ما به روی خودمون نیاوردیم. طرف هم گفت:"بابا این که اینقدر تابلوئه که از یه کیلومتری هم صاحبش باید بشناسه. دیدیم که ای داد، آبرومونو داره جلو ملت می‌بره، ما هم چکش رو از دستش قاپیدیم تا بیشترضایعمون نكنه. خلاصه دیگه عوض کردن چکش رو بی‌خیال شدیم. یه کم به همون چکش ور رفتیم و دادیم به طرف و پایین ترین نمره اون ترممون رو از کارگاه گرفتیم (14.1). و نکته جالب این که فرشاد که كلی به چکشش ور رفته بود و كلی به من خندیده بود 0.1 از من کمتر شد. خیلی حال داد.
بعد‌ها بچه‌ها می‌گفتند چکش من را به عنوان شاهکار مصنوع دست بشر و برای امید زندگی دادن به معلولان جسمی‌روحی گذاشته بودند توی ویترین کارگاه.
جریان سوتی بعدی که از این هم توپ‌تر و باحال‌تره (معروف به سوتی تالار اندیشه!) را هم به زودی خواهم نوشت (البته اگه روم بشه).