pelkamad
Friday, November 24, 2006
شیر سماوری‌نژاد
نصرُ مِن الله و فَتحٌ قریب. وای اگر کریمی‌از رو نیمکت پا شود، کاناوارو هم نتواند که دریبلش زند (یا برعکس)

بار دیگر دست استکبار جهانی از آستین فیفای جنایتکار در آمد تا به خیال خود عزم و اراده و ایمان راسخ فوتبالیست‌های همیشه در صحنه ایران را سست نماید. اما آن سپ بلاتر مزدور و خودفروخته، آگاه نیست که با این عمل ننگین خود چه ضربه سنگینی به پیکره فوتبال جهانی وارد آورده است. این عمل سیاسی و جنایتکارانه تنها به دلیل ترس آمریکا و رژیم غاصب صهیونیستی از رویارویی با ایران در عرصه‌های جهانی و آسیایی است. آنها و سایر تیم‌های جیره خوارشان نظیر آلمان، انگلستان و فرانسه که می‌دانند از تکنولوژی و توان فنّی لازم برای مقابله با ما برخوردار نیستند، با تلاشی مذبوحانه و ناجوانمردانه سعی در منزوی کردن فوتبال ایران در صحنه‌ی جهانی دارند تا به هدف شوم خود یعنی سلطه و قهرمانی در جام جهانی برسند. آن‌ها به خوبی از خطر حضور ایران در بین چهار تیم برتر جهان که توسط رییس جمهور محبوب و فوتبال‌پرور کشورمان اعلام شده بود آگاهند. آنها می‌دانند که فوتبال جهان به سرعت در حال علی اصغری شدن است. فابیو کاپلو، الکس فرگوسن، مورینیو، ونگر، اریکسون و ... بارها و بارها با ناصر ابراهیمی‌و امیر قلعه‌نویی تماس گرفته و خواستار مشاوره دادنِ این مربیان فهیم به خود شده‌اند تا تیم‌های خود را از قهقرا نجات دهند.

استعمار پیر انگلیس بسیاری از درآمد‌های نامشروع خود را که از حق پخش بازی‌های لیگ برتر به دست می‌آورد، از دست داده است، چرا که جهانیان با شور و شوقی وصف ناپذیر به تماشای لیگ برتر ایران روی آورده اند. کدام فوتبال دوست واقعی است که بازی منچستر - چلسی را به فوتبال برق شیراز - ابومسلم ترجیح دهد؟!

اما ما این تحریم‌ها و تعلیق‌ها را به فلان جای مبارک خودمان هم نمی‌گیریم و تنها باعث آبدیده‌تر شدن ما می‌گردد. این آنها هستند که ضرر می‌کنند نه ما. این کشورهای اروپایی هستند که برای بازی‌های دوستانه به ما نیاز دارند و اگر ما نباشیم از بی‌رقیبی خواهند مرد. همان گونه که پیش از جام جهانی نیز افتخار حتی یک بازی تدارکاتی را به آنها ندادیم.
این نیمکت‌های تیم‌های اروپایی است که از حضور جوانان سختکوش ما خالی خواهد ماند.

آری به کوری چشم دشمنان ایران اسلامی ‌ما از سال آینده لیگ خود را با 238 تیم برگزار خواهیم کرد و سرانجام روزی خواهد رسید که رونالدینیو برای حضور در تیم ایرسوتر نوشهر به دست و پای ما بیفتد. ان شاء الله به زودی با اعلام خبرهای خوش فوتبالی و رسیدن به تاکتیک‌های جدید تیمی، تمامی‌جهانیان شگفت زده می‌شوند و ما برقلّه‌های افتخار دو بارو جمع و آفتاب‌بالانس می‌زنیم. به همّت دولت محترم از این به بعد در سفرهای استانی، در هر روستا شانزده باشگاه فوتبال با استادیوم اختصاصی تاسیس شده تا استعدادهای نا مکشوف شکوفه بزنند و بار دیگر ثابت شود که فوتبال بازی کردن (حتی‌المقدور با توپ زرد) حق مسلم ماست و از این به بعد کلیه‌ی اعضای کابینت با پیراهن و تنبان ورزشی (به دلیل مفاسد نهفته در شورت ورزشی) بر سر کار حاضر شده و گاز محکمی‌از آن جای استکبار جهانی می‌گیرند.

البته مطمئنا مزدور داخلی و معلوم‌الحالِ استکبار یعنی عادل به اصطلاح فردوسی‌پور که به دلیل داشتن ارتباطات مشکوک با لابی‌های صهیونیستی از سه روز قبل خبر از محروم شدن ایران داده و به تشویش اذهان عمومی‌ پرداخته بود، با اقدامی ‌انقلابی به سزای اعمال ننگین خود خواهد رسید.


نتیجه‌گیری اخلاقی: ما به همه جا خرابکاری می‌کنیم، پس هستیم.

Labels:

Wednesday, November 22, 2006
دو فیلم با یک بلیط
می‌خواستم در مورد هر یک از مطالب زیر، پست جدایی بنویسم ولی فکر کنم این جوری بهتر باشه:

والیبال: من یکی از عاشقان دیدن والیبال به خصوص از نوع ملّیش هستم. این قضیه هم از دیدن بازی‌های جوانان آسیا، اون موقعی که نادی و بهنام محمودی و ترکاشوند تو تیم جوانان بودند (6یا 7 سال پیش) شروع شد و هنوز هم ادامه داره. بازی‌های ایران تو مسابقات جهانی واقعا خوب بود. مایی که یه روز آرزو داشتیم یه ست از تیم‌های شرق آسیا بگیریم، الان می‌تونیم با ایتالیا بازی نزدیکی را داشته باشیم. هر چند تمام بازی‌ها رو باختیم ولی باز هم من حال کردم با بازی بچه‌ها. فکر می‌کنم والیبال تنها ورزش تیمیه که هیچ جور تک‌روی توش نمی‌شه کرد. روح تیمی ‌واقعا لازمه و خرکی و شانسی نمی‌شه امتیاز آورد. حرفه‌ای بازی کردنش خیلی کار سختی به نظر می‌رسه و مشابه ضد فوتبال رو هم توش نداریم. از همه مهم‌تر فکر کردن و سریع تصمیم گرفتن و هوش بالاست که متاسفانه تو فوتبال وطنی دیده نمی‌شه. (هیچ توجه کردید که فوتبال معلولان ذهنی داریم ولی والیبال معلولان ذهنی نه). به هر حال امیدوارم موفقیت‌های ما در این ورزش مهیج که تنها ورزش تیمیه که توش مقام جهانی داریم ادامه داشته باشه. در ضمن چه می‌کنه این محمد محمدکاظم.

مرضیه برومند: بدون شک بهترین کارگردان تلویزیون ایرانه. فکر نکنم کسی باشه و خاطره خوشی از مدرسه‌ی موش‌ها، خونه‌ی مادربزرگه، زی‌زی گولو، آرایشگاه زیبا، هتل، خودروی تهران...(اسم دقیقشو یادم نیست) و ... نداشته باشه. قصه‌های دلنشین و نبستن آب الکی به سریال و از همه مهم‌تر شعور کارگردان باعث ماندگاری آثار مرضیه برومند شده. البته ظاهرا ابله‌هایی مثل گوسفند مقدم و داریوش بی‌فرهنگ تا صدا سیما رو تا خرخره زیر شکر نکنند، ول‌کن ماجرا نیستند. قسمت اول مجموعه جدید مرضیه برومند به نام کتابفروشی هدهد هم بد نبود و مطمئنا دیدنش ضرری نداره.

نود: این هفته فردوسی‌پور، مصطفوی رو نابود کرد. البته من فقط آخرهای برنامه رو دیدم. رک بودن و حرف حساب زدن فردوسی پور بی‌نظیره. به طرف می‌گه ما چهار هفته نمی‌تونیم مثل آدم لیگ رو برگزار کنیم، چه جوری می‌خواهیم 18 تیمیش کنیم، مصطفوی می‌گه ما کشورمون وسیعه و تو کوچه‌ها همین جور استعداد ریخته باید جمعشون کنیم. عادل در جوابش خیلی خوب اومد که حتما روسیه و آمریکا چون خیلی وسیعند باید 1000 تا تیم تو لیگشون بازی کنند و البته صاف کردن پرسپولیس استقلال رو هم به خوبی انجام داد و مچ گرفتنش سر قضیه دو شغله بودن مربی فوتسال هم عالی بود و مصطفوی با خاک یکسان شد. انشاالله درد و بلای فردوسی‌پور بخوره فرق سر خیابانی که دوباره برگشته و صبح تا شب مشغول گند زدن به اعصاب ملّته. سیسینیو زانوش منفجر شد و از درد به خودش می‌پیچید، آقای IQ می‌گفت داره تمارض می‌کنه که کارت نگیره. طرف رو دقیقه سی با برانکارد بردند بیرون و شش ماه نمی‌تونه فوتبال بازی کنه ولی دوست عزیز در نیمه دوم "هنوز هم معتقده که سیسینیو داشته تمارض می‌کرده". من قول می‌دم این یارو وقتی گزارش می‌کنه به مونیتور نگاه نمی‌کنه. بازی ایران - تایوان طرف با کارت زرد دوم از بازی اخراج شد و داور هم نیم ساعت کارت زرد رو گرفته بود هوا، بعد خیابانی می‌گه داور حرکت رو این قدر خشن و غیرورزشی تشخیص داد که کارت قرمز مستقیم نشون داد. بگذریم از اینکه خیال می‌کنه فوتبال کوره‌ی آهنگریه و هی می‌گه بازی داره داغ و داغ‌تر می‌شه یا بازی هنوز اون قدر که باید داغ نشده و خزعبلات دیگه در مورد درجه حرارت بازی. همیشه یاد اون فیلمی ‌می‌افتم که طرف از توی خونه با یه دستگاهی گردن مجری‌های تلویزیون رو می‌زد. خدایا چی می‌شد من هم می‌تونستم...

جعبه صدا و تصویر: رییس جمهور محبوب، مردمی‌ و گولّه‌ی نمکمون فرمودند که دنیا به سرعت در حال احمدی نژادی شدن است. فکر می‌کنم منظور ایشون این بوده که دنیا به سرعت داره [...]ی می‌شه ولی به خاطر حفظ شئونات اخلاقی و تربیتی این جوری گفته. البته گفتنی در مورد مجسمه هوش و ذکاوت زیاده که تحمل گفتنشو ندارم.

شجاعی‌مهر: اگه اون دستگاهی که چند سطر بالاتر گفتم رو داشتم، مطمئنا دومین کسی که به ملکوت اعلی می‌پیوست همین موجود بود. ایشون حتما باید در مورد همه چیز ذرّت پرت کنه و نتیجه اخلاقی بگیره. یه چیز مسخره و مهوّعی هست توی برنامه‌ی خانواده که توی ترانه‌ی تیتراژش می‌گه "حرفاتو یه کم مز مزه کن، بعد توی گوش سالمم زمزمه کن". یه بار جناب اخلاق در خانواده بعد از اتمام برنامه فرمودند "چقدر خوبه که حرفامونو یه کم مز مزه کنیم بعد تو روح هم ..." یا بعد از اذان فرمودند "چقدر خوبه که از این لحظات استفاده کنیم و آدم‌های خوب و مثبتی باشیم" (دقیقا همین جمله رو گفت). کلا چقدر خوبه که دستمون رو تو دماغمون نکنیم، چقدر خوبه که کارهای بد بد نکنیم، چقدر خوبه که پاچه‌خاری نکنیم...

حرف آخر: ببخشد طولانی شد، کلی چرت و پرت دیگه هم بود که فعلا چون فشار خونم رفته بالا نمی‌تونم بنویسم. در ضمن از سرکار خانم عفّتِ کلام به دلیل تعرض به ساحت مقدسشون کمال تشکر و امتنان رو دارم.

Labels:

Saturday, November 04, 2006
حدیث دوست
ذارید خیلی بی‌مقدمه بپرسم، به نظرتون اون هم وبلاگ ما رو می‌خونه؟ اصلا می‌دونه یه همچین جایی هست؟ خیلی دوست داشتم می‌دونست، می‌خوند و می‌نوشت ... قبل از این که خیلی دیر بشه. ولی حیف که نشد. نتونستم، نمی‌دونست و نشد. دوست داشتم برای یه بار هم که شده نظرشو بشنوم. نمی‌دونم ولی تو خیلی از چیزهایی که نوشتم احساس می‌کردم با اون دارم حرف می‌زنم با لحن همیشگی خودم، نه اون جوری که بگه "مشکوک می‌زنی دیوونه". یه جورایی با ذوق بود، شیطنت کودکی رو هنوز حفظ کرده بود. من عاشق کسایی‌ام که خرده شیشه و بدجنسی از تو نگاهشون موج بزنه، بهتره بگم شیطنت یا خنده‌های زیرکانه. بعضی وقت‌ها که فکر می‌کنم همه‌مون بزرگ شدیم یا مجبوریم اداشون رو دربیاریم لجم می‌گیره. یاد خواب‌های عجیب و شیرینی افتادم که شب‌های قبل از کلاس مدار مخابراتی می‌دیدم. نمی‌دونم چه ربطی داشت. یاد اون روز که نوشتم "به عمری یک نفس با ما چو بنشینند برخیزند / نهال شوق در خاطر چو برخیزند بنشانند"...

می‌خواستم ادامه بدم، این قدر چیز مونده که ننوشتم اما ... در هر صورت گرم یاد آوری یا نه، من از یادت نمی‌کاهم. تو را من چشم در راهم فقط برای آبیاری اون نهالِ شوقِ مانده در خاطر.

پی نوشت: چی شد که این جوری شد؟!