pelkamad
Friday, March 30, 2007
چراگاه
خداوکیلی راست می‌گن تنها چیزی که تو دنیا نهایت نداره حماقته‌ها.
طبق معمول یکی پیدا شده که به آب و خاک ایران تجاوز کنه، البته ما نفهمیدیم حین جاسوسی تجاوز کردند یا حین تجاوز، جاسوسی کردند یا به جاسوسا...! خلاصه که 15 نفر با قایق یه غلطی کردند. اما نکته جالب‌انگیزناک قضیه، اینه که 11 تا گوسفند رو از چراگاه آوردند جلوی وزارت امور خارجه، به اسم دانشجو که به این کار اعتراض کنند. البته خب چون شب عیده و جاده‌ها شلوغه و خرج آورن گوسفند از شهرستان هم زیاده، یازده تا بیشتر نتونستند جمع کنند (یعنی از تعداد متجاوزان کمتر).
البته به تلویزیون هم باید توجه کنید که خبر تجمع اعتراض‌آمیز و گسترده‌ی دانشجویان علیه حرکت دولت و نظامیان به اصطلاح انگلیسِ تجاوزخوار رو با آب و تاب پخش می‌کنه.
پلاکاردهایی که این گوسِپندان دستشون گرفته بودند خیلی با‌مزه است. حالا ما می‌دونیم این یازده نفر جمعا اندازه یه دیپلم شعور و سواد ندارند ولی خب یه گاوی چیزی اونجا نیست بهشون بگه executation نداریم، اگه عقده اعدام دارید اون execution ــه. البته اینا فرق am و is رو هم به زور می‌فهمند و حرجی بهشون نیست. دیگه از Bush, shame and you که ضایع‌تر نیست. کلا پیشنهاد می‌کنم ببرنشون کشتارگاهی چیزی، یه چند نفر جلوشون سر ببرند و تیکه پاره کنند بلکه این بدبختا هم یه حالی ببرند. بالاخره این حیوونا باید دلشون به یه چیزی خوش باشه. فصل پشم چینی هم که هنوز نرسیده.
حالا هی چپ و راست گیر بدین به این فیلم300 ، بابا شما نمی‌خواد فکر آبرو خشایار شاه باشید. اون قشنگایی که چشماشون رو می‌بندند و دهنشون رو باز می‌کنند و شلوارشون رو می‌کشند پایین رو کاه و جوشون رو بیشتر کنید که سرشون رو از آخور بیرون نیارند، آبرو خشایار و کوروش پیشکشتون.

در آخر هم واسه اینکه یه نکته آموزنده هم گفته باشیم، به یه جمله از یه تبلیغ تلویزیونی که نهایت استدلاله توجه کنید:

کدبانوی خونه ما عزیزه / چرا که این روغنِ قو لذیذه.

پی‌نوشت: انجمن حمایت از حیوانات اهلی و شکاری به من اعتراض کردند که چرا به گوسفندها توهین کردم. من همین جا مراتب اعتذار و شرمندگی خودم رو به درگاه تمام جانوران عزیز اعلام می‌کنم.
Wednesday, March 21, 2007
بهارانه
یک گل بهار نیست
صدگل بهار نیست
حتی هزار باغ پر از گل، بهار نیست
وقتی:
وقتی پرنده‌ها همه خونین‌بال
وقتی ترانه‌ها همه اشک‌آلود
وقتی ستاره‌ها همه خاموشند.

یه بهار دیگه و یه میلیارد آرزو و حرف‌های قشنگ قشنگ و مسخره‌ی تلویزیونی که می‌شه زد.

خلاصه که حسب وظیفه، ما هم تبریک می‌گیم بهتون. خوش بگذره حسابی. تو عید حواستون رو جمع کنید زیاد شیرینی آجیل کوفت نکنید. ماشاالله همه هم که ورزشکار و با علم و تقوای فراوان.

یادش به خیر، من همیشه آخرای اسفند دنبال ویژه‌نامه‌ی روزنامه‌ها و مجله‌ها بودم تا توی عید بخونیم حال کنیم. هیچی شماره‌ی مخصوص گل‌آقا واسه شب عید نمی‌شد. کیهان بچه‌ها هم عالمی‌داشت. مجله فیلم، پیام امروز، ایران فردا و ... شماره‌های مخصوص روزنامه‌های اون موقع، همه و همه به آدم حال می‌دادند.

امسال غیر از مجله فیلم دیگه خبری از هیچ کدوم نیست. همه‌شون موقت یا دائمی ‌مرحوم شدند. فقط یه همشهری جوان گرفتم که بدک نبود.

یه تریپ شجاعی‌مهر هم برم: چقدر خوبه که تو این سال جدید هم اگه از کسی کدورتی دلخوری دارید بریزید دور. برید هم رو سفت و سخت ماچ کنید (البته با رعایت شئونات اسلامی ‌اخلاقی، روم به دیفال سوتی ندید یه دفعه). کسی هم از من ناراحته هیچ مهم نیست، می‌بخشمش.

آخ! داشت یادم می‌رفت، سنّت‌های قشنگی مثل عیدی دادن به کوچیک‌ترها رو هرگز فراموش نکنید. لازم به ذکر نیست که من هر چی نباشه سنّم که از همتون کمتره. بزرگی هم که می‌دونید به سنّه نه به سال. پس با زبون خوش و بدون آبرو‌ریزی عیدی من رو بدید و گرنه واستون پرونده‌سازی می‌کنم که بیا و ببین. همتون رو می‌فرستم لا دست شهرام جزایری. آقا خداییش حیفِ این آدم نیست بره تو زندان، اون وقت کیوان راست راست تو خیابون بگرده.

سال تحویل هم که ما خوابیم، اگه بیدار بودید بقیه رو هم دعا کنید. خدا همه‌ی مریض‌های اسلام رو شفا بده. همه جوونا بتونن برن خارج، اونجا رو هم به [...] بکشن که ما شرمنده‌ی مردم دنیا نباشیم.
از علی هم می‌خوام یه دعای مشتی در حق یه نفر بکنه که یه مملکت بلکمم یه دنیا از شرّش راحت شن. (راهنمایی: منظورم آنجلینا جولی و راجر فدرر و حمید لولایی نیست)

خب دیگه، باز هم عیدتون مبارک، تا بعد.
Wednesday, March 07, 2007
همه کتاب های من 2
ناتور دشت (جروم دیوید سلینجر، محمد نجفی): شاهکار، بیست، خدا، در حدّ فینال جام باشگاه‌ها، بهترین هدیه‌ای که یه داداش می‌تونه به آدم بده.
داستان از زبون یه دانش آموز به اسم هولدن کالفیلده که از دبیرستانشون اخراج شده و داره خاطراتش رو بعد از اخراج تعریف می‌کنه. من به شدت با این کتاب حال می‌کنم، چهار بار ترجمه و دو بار متن اصلیش(با نام The catcher in the rye) رو خوندم ولی هنوز هم وقتی می‌خونم کف می‌کنم. ترجمه محمد نجفی فوق‌العاده است و به خوبی لحن نویسنده رو حفظ کرده. من همذات پنداری عجیبی با هولدن داشتم، شیوه‌ی حرف زدنش و توصیفاتی که از آدما می‌کنه بی‌نظیره. خلاصه که خیلی کتاب خفنیه. جالبه که اون موقعی که من این کتاب رو خوندم اصلا سلینجر رو نمی‌شناختم ولی الان خیلی مُد شده.

فارست گامپ (وینستون گروم، بابک ریاحی‌پور):
آخرِ خنده، مناسب برای گروه سنّیِ 5-95 سال، بهترین کتابی که اون یکی داداش می‌تونه به آدم بده. کتاب داستان زندگی (یا ماجراهای) یه عقب‌مونده‌ی ذهنیِ کار درسته که شعارش اینه "باید بریم دست به آب". ترجمه‌اش خیلی عالیه. وقتی می‌خوندمش بلند بلند قهقهه می‌زدم از بس کمدیه. این کتاب رو به بیش از 50 نفر واسه خوندن دادم و شدیداً خوندنش رو به همه توصیه می‌کنم. در ضمن فیلمی ‌هم که بر اساس این کتاب و با بازی تام هنکس ساخته شد، سال 94 شیش تا اسکار گرفت. من فیلمش رو ندیدم ولی کتابش مطمئنا باحال‌تره.

صد سال تنهایی (گابریل گارسیا مارکز، بهمن فرزانه): شاهکار مارکز، اِندِ رئالیسم جادویی. داستانش خیلی پر ماجرا و جذاب و عجیب غریبه. به هیچ داستان دیگه‌ای شبیه نیست. ممکنه اول کار از زیاد بودن شخصیت‌ها که اسم همه‌شون هم ترکیبیه از خوزه آرکادیو و آئورلیانو شوکه بشی، ولی 60-70 صفحه رو که خوندی راه می‌افتی و از صفحه 150 به بعد تو کتاب غرق می‌شی. داستانش یه جورایی کُشنده است. من هر فصلشو دو بار می‌خوندم، یه بار سریع تا ببینم چی می‌شه (تو هر فصل تقریبا یه بچه به دنیا میاد و می‌میره) و دفعه دوم دقیق و مو به مو. تنها ترجمه درست حسابیش هم ترجمه بهمن فرزانه است که مال قبل از انقلابه و ترجمه‌های جدیدش عمدتا مزخرف و همگی سانسور شده است (تا اونجایی که من می‌دونم).

خاطرات یک پسربچه ناقلا (وامبا):
بر خلاف اسمش خیلی کتاب باحالیه، شرح شیطونی‌های یه پسر بچه که دهن اطرافیانشو مورد عنایت قرار می‌ده. یکی از کتاب‌هایی که دوست داشتم هیچ وقت تموم نشه و وقتی می‌خوندم مثل اسب می‌خندیدم. الان متاسفم که چرا نخریدمش.
یه نکته جالب هم اینکه نویسنده ایتالیایی این کتاب -که "وامبا" اسم مستعارشه- مال اواخر قرن نوزدهمه- ولی عمرا نمی‌تونید حدس بزنید که این کتاب مال این همه سال پیشه، چون دقیقا منطبق بر اتفاقات امروزیه. توصیه اکید می‌کنم که اگه گیر آوردین حتما بخونینش.

بر باد رفته (مارگارت میچل، 2ج): یکی از کتاب‌هایی که باید خوند دیگه. داستانش یه داستان عشقی جذابه (نه از مدل آبکی)، و گذر زمان رو تا آخرش حس نمی‌کنی. من که خیلی ازش خوشم اومد با این که ترجمه ای که من خوندم فوق‌العاده مزخرف بود. یکی از ترجمه‌های معروفش، ترجمه "شبنم کیان"ـه که باید ترجمه خوبی هم باشه.
همه شخصیت‌های کتاب یه جورایی دوست داشتنی‌اند به خصوص ملانی. دیدن فیلمش هم خالی از لطف نیست.

اسکارلت (الکساندرا ریپلی، 2ج): در واقع ادامه برباد رفته است که حدود پنجاه سال بعد نوشته شده و در مورد زندگی اسکارلت اوهارا و رت باتلره. تقریبا به همون قشنگی بر بادرفته است.

دُن کیشوت (سر وانتس، محمد قاضی،2 جلد): یکی از شاهکارهای ادبی در کل تاریخ ادبیات. بعضی فصل‌های کتاب واقعا با مزه است و با این که حجم زیادی داره خیلی راحت جلو می‌ره. نکته مهم ترجمه‌ی فوق‌العاده مرحوم محمد قاضیه (بهترین مترجم ایرانی از نظر من)، ترجمه با امانتداری کامل و توضیحات و اطلاعات ادبی و تاریخی و زبانی خیلی مفیدی که به صورت پاورقی به خواننده داده می‌شه، مهم ترین ویژگی این ترجمه است. یه نویسنده معروف (که الان یادم نیست کی بود) در مورد دن کیشوت می‌گه: "هر کی بمیره و این کتاب رو نخونده باشه، انگار اصلا زندگی نکرده" یه جورایی مصداق حدیث شریفِ "مَن مات و لم یعرف امام زمانه، مات میتةً جاهلیةً ".

عشق در سال‌های وبا (گابریل گارسیا مارکز، اسماعیل قهرمانی پور): بعد از صد سال تنهایی، معروف‌ترین کتاب مارکزه. داستان قشنگی داره با نگاهی متفاوت به یه آدم عاشق. فلورنتینو آریزا، فرمینا دازا و دکتر جوونال اوربینو شخصیت‌های اصلی داستانند. به خداییِ صد سال تنهایی نیست ولی مطمئنا ارزش خوندن رو داره.

مزرعه‌ی حیوانات (جورج اُرول): با نام قلعه‌ی حیوانات هم ترجمه شده. داستان انقلاب حیوانات مزرعه علیه اربابان دو پا و منحرف شدن آرمان‌های انقلاب و کنار گذاشته شدن انقلابیون آدم حسابی. دو تا شخصیت اصلی دو تا خوکند به اسم اسنوبل و ناپلئون و اون اسبه که اسمش باکسر بود فکر کنم. یه جورایی برداشتی از انقلاب روسیه است. آخر کتاب که اصول انقلاب کاملا عوض می‌شه خیلی جالبه و این جمله معروف که "َAll animals are equal but some animals are more equal than others".من خیلی این کتاب رو دوست دارم و اگه اون بی‌وجدانی که کتاب رو ازم بلند کرده گیر بیارم پوست از کله‌اش می‌کنم.

1984 (جورج اُرول، صالح حسینی): توضیح خفقان سیاسی و کنترل همه چیز حتی افکار ملت بعد از انقلابه. تخیلیه ولی بد‌جوری با بعضی انقلاب‌ها منطبقه. تلویزیون فرستنده گیرنده‌اش هم آخرشه. به هیچ کس تو کتاب نمی‌شه اعتماد کرد و همه یه جورایی جاسوسند. کتاب بدی نیست ولی من مزرعه حیوانات رو ترجیح می‌دم. (یه زمانی هم تو ایران ممنوع بوده این کتاب)

بابا لنگ دراز (جین وبستر): این کتاب رو سه بار و با دو ترجمه متفاوت خوندم. به همون خوبی و بامزّگیِ کارتونشه. من کشته مرده‌ی جودی ابوتم، فقط همین!

آنی شرلی (لوسی مُد مونتگومری، فریده مهدوی دامغانی، 4ج): طولانی ترین کتابی که خوندم. چهار جلد 750 صفحه‌ای. بیشتر کتاب توصیف غذا خوردن و منظره و این حرفاست ولی جلد اولش خیلی باحال و قشنگه. اسم اصلی کتاب هم رویای سبز بود فکر کنم. شخصیت آنی از اون مدل‌هاییه که من خیلی باهاش حال می‌کنم (دوست داشتنی، شیطون، بامزّه).

زوربا (نیکوس کازانتزاکیس، تیمور صفری): از رمان‌های معروف که فیلمی‌هم بر اساسش با بازی آنتونی کویین ساخته شده. زوربا از شخصیت‌های جالب داستانیه و اخلاق عجیبی هم داره. البته این کتاب رو نخونید هم چیزی رو از دست ندادید.

مسیحِ باز مصلوب (نیکوس کازانتزاکیس، محمود سلطانیه):
کتاب خیلی بهتریه نسبت به زوربا و یه جورایی داستانش شبیه به داستان حضرت عیسی و مریم مجدلیه است. مشکلش اینه که سیصد صفحه اول کتاب حوصله آدم رو سر می‌بره ولی تو نیمه دوم یه لحظه هم نمی‌شه کتاب رو زمین گذاشت. آخر کتاب من به شدت اعصابم خورد شده بود و گریه ام افتاده بود. خلاصه که کتاب هیجان‌انگیز و قشنگیه. من ترجمه‌ی محمد قاضی‌اش رو هم دارم که یه مقدار کامل‌تره.

سینوهه (میکا والتاری، ذبیح‌الله منصوری، 2ج): کتاب خیلی خوبیه با کلی اطلاعات از مصر باستان و آداب و رسوم خفنشون که مثلا لباس پوشیدن کار بی‌تربیتی بوده (خاکِ عالم، اسلام بر باد رفت) البته مثل بقیه ترجمه‌های ذبیح‌الله منصوری ترجمه و اقتباسه، یعنی مترجم هم تا تونسته از خودش خالی‌بندی کرده. (سینوهه هم پزشک یکی از فرعون‌های مصر بود در ضمن)

حاجی بابای اصفهانی (جیمز موریه): نثر قدیمی‌خیلی خوبی داره و یه جورایی هم سفرنامه است. اطلاعات جالبی هم از ایران قدیم بهتون می‌ده. من که لذت بردم. خلاصه خوندنش خالی از لطف نیست.

کلبه‌ی عمو تام (هریت بیچراستو، منیر جزنی): داستان یه برده سیاهپوست که بعد از مرگ اربایش که خیلی هم مهربون بوده، توسط یه ارباب خشن به نام لگری خریداری می‌شه و از خونواده‌اش جدا می‌شه. خیلی هم آدم مومنیه این عمو تام و آخرِ مثبته. این کتاب یه زمانی مثل کتاب مقدس بوده واسه سیاه‌های امریکا. بخونیدش بلکه آدم شین!

چنین کنند بزرگان (ویل کاپی، نجف دریا بندری):
این کتاب ترجمه بخش‌هایی از کتاب "The decline and fall of practically everybody" است که سرگذشت طنز تعدادی از شخصیت‌های بزرگ تاریخیه. خود نجف دریا بندری تو مقدمه‌ی کتاب می‌گه، تو این ترجمه اصلا امانتدار نبوده و کلی چیز هم از خودش اضافه یا کم کرده ولی خیلی جالب مطالب رو به صورت امروزی نوشته. قسمت‌های فردریک کبیر، کلئوپاترا و نرونش خیلی با‌مزه بود.

راه بی‌پایان: یکی از کتاب‌های قدیمی‌که خوندم، تاریخ خرید کتاب به استناد نوشته خریدارش 1336 بود و داستان یه سری زندانی نظامی ‌بود که از یه زندان خفن تو سیبری فرار می‌کنند و پدرشون در میاد تا جون سالم در ببرند.

کونیگسمارک (پیتر بنوا): یه کتاب از نویسنده‌ی معروف فرانسوی، تقریبا هیچی ازش یادم نیست ولی اون موقعی که خوندم خیلی خوشم اومد.

خرمگس (اتل لیلیان وینیچ، خسرو همایون پور):
این هم از کتاب‌های معروفه ظاهرا. قصه کسانی که به طور مسلحانه قصد براندازی حکومت رو دارند. داستان پر ماجرایی هم داره با کشش کافی. در کل بدک نیست.

عشق و یک دروغ (مارگریت وست، میمنت دانا): این کتابه رو از زور بیکاری خوندمش و کوچک‌ترین نکته‌ای ازش یادم نیست. (احتمالا عشقی بوده ولی نه خیلی جواد)

کیمیاگر (پائولو کوئیلو): فقط به خاطر معروف بودنش خوندم. در یک کلام مزخرف بود. کوئیلو حرفی رو که مولوی توی دو صفحه شعر و خیلی تر و تمیز گفته، توی یه کتاب به گند کشیده. من چندین بار به خاطر نظرم در مورد این کتاب با فیلسوف نما‌ها در گیر شدم :)) دیگه هم کتابی از کوئیلو نخوندم. بیشتر دخترها چون تنها کتاب غیر عشقی و جوادیه که خوندند فکر می‌کنند آخرشه.

از ولگردی تا دیکتاتوری (ویلیام شایرر): یه کتاب تاریخی در مورد زندگی هیتلر و وقایع جنگ جهانی دوم. خیلی کتاب الکی و معمولی‌ایه که من عمرا در شرایط عادی نمی‌خوندمش. ولی یه سال تو امتحان‌های میان ترم به کله ام زد بخونمش.

چرخ بازیگر (دانیل استیل): ما در ایام جوانی نمی‌دونستیم این دانیل استیل همون فهیمه رحیمیِ خارجکیاست. خلاصه این رفیق ما چند تا از کتاباش رو به ما داد، ما هم نامردی نکردیم و تا تهش رو خوندیم. دیگه مایه ننگ ولی این یکی کتابش بدی نبود. حداقل یه داستانی داشت.

آلبوم خانوادگی (دانیل استیل): این یکی هم قابل خوندن بود. با کمال شرمندگی این رو هم خوندیم.

پیمان (دانیل استیل): پیمان معروف‌ترین کتابشه. دختر دبیرستانی‌ها کشته مرده‌اش بودند. ولی بی‌نهایت مزخرف و جواده. داریوش بی‌فرهنگ گاگول هم تولدی دیگر رو از این کتابه کپ زده بود. ختم جواد بود ولی ما کم نیاوردیم.

تعطیلات (دانیل استیل): این دیگه آخرین کتابی بود که ازش خوندم و بعدش هم توبه. خیلی مسخره بود. ناشر ابله هم 30 صفحه وسطش رو جا انداخته بود که کاش همه‌اش رو جا می‌انداخت.

ادامه دارد...

Labels:

Monday, March 05, 2007
همه کتاب های من1
ا توجه به علاقه وصف ناپذیر این حقیر سراپا تقصیر به بحث در مورد کتاب و فوتبال و برای انجام رسالت فرهنگی این وبلاگ قصد دارم یه معرفی کوتاه از تعدادی از کتاب‌هایی که خوندم بکنم. اول یه مقدمه بگم و تو قسمت‌های بعدی بریم سراغ اصل مطلب:

کتاب خوندن رو از اول دبستان و کتاب "قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب" مهدی آذریزدی شروع کردم و به شدت به کتاب خوندن علاقه‌مند شدم. همیشه از بچگی دوست داشتم کارم این باشه که کتاب بخونم. البته برادر خواهر‌های محترم هم نقش به سزایی تو این قضیه داشتند. هیچ‌وقت یادم نمی‌ره که یه دفعه داداش بزرگم از نمایشگاه کتاب تهران برام 16 تا کتاب خریده بود و من از خوشحالی داشتم جر می‌خوردم (همون تو پوست خودم نمی‌گنجیدم خودمون). دلم می‌خواست همه کتاب‌های کتابفروشی‌های خیابون انقلاب مال من باشه.
معمولا خودم رو هم یه گوشه‌ای از داستان جا می‌دادم و دیگه این تخیل بی‌صاحب ما کجاها که نمی‌رفت. بعضی وقت‌ها یه شخصیت واسه مدت‌ها می‌شد رفیق فابِ من، نمونه‌اش هم این هولدن کالفیلد که من عجیب باهاش حال می‌کنم.

توی راهنمایی و دبیرستان یه رفیقی داشتیم به اسم مسیح صراف. دایی‌اش کتاب‌فروش بود و خودش هم کلی کتاب داشت و بیشتر از اون کتاب خونده بود. یادمه یه بار کتاب بامداد خمار رو واسه من از مادربزرگش گرفته بود. جالب این که الان هم داره تو کتاب‌فروشی کار می‌کنه. خلاصه آشنایی با این رفیق عزیز همان و وارد شدن من به فاز جدیدی از کتاب خوندن همان. قبلش همیشه فکر می‌کردم آدم حتما باید کتاب رو بخره تا بخونه ولی بعد دیدم که نه انگار می‌شه از ملت هم کتاب گرفت و خوند.
فکر کنم اوج کتابخونی‌ام هم توی دبیرستان بود. یادمه یه بار یه کتاب خیلی هیجان انگیز 700 صفحه‌ای از دوستم گرفته بودم و فرداش هم امتحان شیمی‌ پایان‌ترم داشتیم، با اینکه دو فصل شیمی‌ رو نخونده بودم تا دوی نصفه شب بیدار موندم تا کتابه تموم شد، فرداش سر امتحان یه ربع اول گیج می‌زدم و شخصیت‌های داستان رو با جفنگیات شیمی‌ قاطی کرده بود. من کلا عاشق رمان خوندن تو امتحانام. زمان دانشگاه هم سعی کردم هر از گاهی یه کتابی بخونم ولی متاسفانه نه مثل قبل، اما حداقل شعر خوندنم بیشتر شده. الان هم یه مدتیه که کتابِ خونم پایین اومده و در صورتی که دوستان یه حالی در این زمینه به ما بدهند بسی موجبات انبساط خاطر ما فراهم خواهد شد. هر چند نظر و علاقه آدم‌ها در مورد خوبی یا بدی یه کتاب کاملا متفاوت و شخصیه ولی می‌تونید واسه مشورت روی من حساب کنید. اعتقاد دارم که اکثر کتاب‌ها ارزش یه بار خوندن رو دارند و خیلی خوبه که آدم از نویسنده‌های مختلفی کتاب بخونه یا حداقل کتاب‌های معروف رو حتی اگه مزخرف باشند. به خصوص کتاب‌هایی که آدم‌های معتبر بهت پیشنهاد کنند.

متاسفانه من قدیما از کتاب‌هایی که می‌خوندم یادداشت بر نمی‌داشتم، شاید چون وقت بیشتری بود و یه کتاب رو می‌شد چند بار خوند. اما چند سالی می‌شه که از کتاب‌ها یه چیزایی هم می‌نویسم و یه دفترچه هم داشتم که کلی چیز توش نوشته بودم و الان گم و گور شده، هر چی می‌گردم پیداش نمی‌کنم.

بعد از این مقدمه‌ی نسبتا طولانی، اول تعدادی از کتاب‌هایی رو که از دبیرستان به بعد خوندم با اسم نویسنده و احیانا مترجم (اگه یادم باشه) و یه توضیح کوتاه در مورد هر کدوم میارم، بعد هم کتاب‌های مهم دوران طفولیت. امیدوارم اگه خواستید واسه کسی کتاب بخرید یا اطلاعات کلی از این کتاب‌ها داشته باشید به دردتون بخوره. از هر گونه نظر و پیشنهاد و بحث کلی یا موردی هم استقبال می‌شه. پس منتظر باشید.

Labels: