pelkamad
Thursday, September 23, 2010
بوسه بر بوتِ فلیقِ تو حلال است مرا


نه از چینم حکایت کن نه از روس * که من دل با یکی دارم، بده بوس

Labels:

Friday, September 10, 2010
حسابی
«آقای دکتر موقعی‌که لبنان بودند یه کبریتی اختراع کرده‌بودند که از تهش آتیش می‌گرفت، از سر گوگرددارش هم به جای خلال دندون استفاده می‌کردند که زمانی‌که دوره‌ی دندونپزشکی‌شون رو تمام می‌کردند توی مقاله‌ای که در مجله‌ی نیچر هم چاپ شد اثبات کردند گوگرد برای دندون خیلی مفیدتر از فلورایده.»

«خاطرم هست زمانی‌که اینشتین می‌خواست مهاجرت کنه به امریکا، یه روز عصر اومد دفتر آقای دکتر. گفت خیلی دو دلم، نمی‌دونم چه کار کنم. آقای دکتر همون‌جوری که می‌دونید زمان جوانی دروس حوزه رو تا اتمام خارج فقه و اصول دنبال کرده‌بودند، استدلال کردند که باید استخاره کنیم، یه قرآن جیبی داشتند که همیشه همراهشون بود، استخاره کردند میانه اومد. اینشتین باز شکش بیشتر شد. آقای دکتر که همیشه هم‌زمان به هویت ایرانی‌اسلامی اعتقاد داشتند گفتند: نگران نباش، چاره‌ی کار فالِ حافظه. فال گرفتند این غزل اومد: «ای خوش آن روز کزین منزل ویران بروم * راحت جان طلبم وز پی جانان بروم». آقای دکتر به اینشتین گفتند که نشونه‌ی خوبیه و شما مهاجرت کن. که بعدها مهاجرت کردند و اتفاقا به جانانشون هم رسیدند و خود آقای دکتر تو یه مراسم خودمونی خطبه‌ی عقدشون رو جاری کردند.»

[برگرفته از خاطرات ایرج حسابی]

پ.ن: آقای دکتر همیشه می‌گفتند جهان سوم جاییه که هر چه‌قدر خودت حسابی باشی ممکنه پسرت شارلاتان از آب دربیاد.