pelkamad
Thursday, March 30, 2006
بهار عاشقان
یک سال دیگه هم از عمرمون گذشت. یه فاجعه اتفاق افتاده که فکر نکنم حالا حالاها درست بشه. مملکت گل و بلبل کم کم داره تغییر نام می‌ده، همه‌ی مردم دنیا الان دارند به ما عشق می‌ورزند و ما هم متقابلا. احتمالا تا چند وقت دیگه هم حسابی ارشادمون می‌کنند و دل مبارک بعضی‌ها شاد و خنک می‌شه. واسه من هم همه چیز داشت روال عادیش رو طی می‌كرد که یه اتفاق ناگوار در همین اواخر سال گند زد به احوالاتمون (البته ناگوار برای من و گوارا واسه بقیه). چه کنیم دیگه. فعلا باید بریم صبوری کنیم صبوری.
اما سال دیگه که اتفاقا سال سگ هم هست امیدوارم خیلی سگی نباشه. اول از همه سال نوتون مبارک و انشاءالله که سال خوبی داشته باشید. بعدش هم امیدوارم همه دوستامون که کنکور دادند اون جایی که دلشون می‌خواد قبول بشند، كسانی که سال دیگه کنکور می‌دن هم ایضا. اون‌هایی که می‌رن سربازی نیفتند لب مرز به فیض شهادت نائل بشند، اگه هم شدن ببرند شریف خاکشون کنند. دوست‌های عزیزی هم که می‌خوان برن خارج ویزاشون رو به راحتی بگیرند و برند بهترین دانشگاه‌ها. فقط بی زحمت بجنبید که غفلت موجب پشیمانی است.
یه تبریک جانانه هم باید بگم به دوست‌های گُلی[؟] که ازدواج کردند (انشا الله بعدا تک تک به حسابشون می‌رسیم). امیدوارم بقیه بچه‌هایی هم که فعلا 50 درصد کارشون (نمی‌گم کدوم 50 درصد تا توی کف بمونید) درست شده بقیه‌اش هم بعله و این حرفا.

آقا 8 ترم گذشت، من هر ترم توی میان ترم‌ها می‌گم به جون بچه‌هام پایان ترم درس می‌خونم، پایان ترم هم میگم خداییش ترم بعد دیگه نمی‌گذارم همه چی تلنبار شه شب امتحان ولی هنوز موفق نشدم. در همین راستا به نظر می‌رسه که ما تر بزنیم به میان ترم‌هامون. خداییش توی عید نمی‌شه درس خوند. امسال هم که فکمون پیاده‌ست و جام جهانی صاف خورده وسط امتحانا.
در مورد تلویزیون هم که خوشبختانه امسال اینقدر برنامه‌ها مزخرفند که خیالمون راحت شده. (ظاهرا دهه فجر و محرم و عید قاطی شده). این خیابانی خپل هم که عین قرص سرماخوردگی صبح و ظهر و عصر داره روی اعصاب ما رژه می‌ره.
راستی من خیلی با قصه‌های جزیره حال می‌کنم و همین جا ارادت خودم رو به خانم سارا استنلی و فیلیکس کینگ اعلام کرده و از فیلیسیتی کینگ ابراز انزجار می‌کنم (هیچ توجه کردید فیلیسیتی شبیه کیه؟!)
دیگه هم اینکه یکی دو روز وقت گذاشتم کتاب عادت می‌كنیم از زویا پیرزاد رو خوندم. تقریباً مثل بقیه این کتاب دخترونه‌ها بود. منظورم کتاب عشقی‌هاییه که دخترها توی دبیرستان می‌خونند مثل این کتاب‌های فهیمه رحیمی، ر _اعتمادی، میم مودب پور و خب دانیل استیل. البته خودم هم باید اعتراف کنم که 6-5 تا از کتاب‌های دانیل استیل و یه کتاب از این میم مودب پوره خوندم. (البته زمان بچگی بود و من قبلش نمی‌دونستم اینا چه تحفه‌هایی هستند.) البته" عادت می‌کنیم" به اون شدت هم [...] تخیلی نبود ولی در کل می‌شه گفت کتاب جفنگی بود (البته از اون مدل جفنگ‌هایی که می‌تونی تا آخر کتاب ادامه بدی و بالا نیاری). من اصلا انتظارش رو نداشتم و نفهمیدم اون یکی کتابش یعنی"من چراغ‌ها رو خاموش می‌کنم" چه طوری این همه جایزه برده. اگه کسی اونو داره بده بخونیم شاید فهمیدیم.

پی‌نوشت‌: راستی تا حالا توی بهار عاشق شدید؟
Monday, March 20, 2006
مسابقه‌ی تصویری

به نظر شما اون آقاهه داره چی کار می کنه؟ نظرهای خود را بنویسید و در صورت برنده شدن جوایز نفیس و ارزنده‌ای به ما بدهید.
راهنمایی: از هر گونه فکر بدبد خودداری کنید .