pelkamad
Wednesday, October 01, 2008
سگ‌کُشی
امسال پربرکت‌ترین ماه رمضون عمرم رو پشت سر گذاشتم. هیچ‌وقت توی عمرم این‌جوری خالصانه و از ته دل فحش نداده بودم و این‌طوری به مصداق این حدیث شریف که «فحش روزه‌خوار هم عبادت است» پی نبرده‌بودم. هیچ‌وقت تا این اندازه به توان و عظمت ملّت الاغ‌پرور ایران ایمان نیاورده‌بودم. 17 میلیون که سهله، تا 170 میلیون هم جا داریم.

الان به خوبی مفهوم Mass Production دانشگاه آزاد رو حس می‌کنم. الان می‌فهمم که می‌شه لیسانس برق داشت ولی فرق تاپاله و نون‌خامه‌ای رو ندونست. می‌شه یک‌ماه هر روز بیسکوییت و نون و پنیر خورد و واسه تبدیل به احسن کردنش یه ساعت توی صفِ دستشوییِ بدون آب ایستاد. می‌شه 27 سالت باشه و از صدای بع‌بع و قارت‌قارتی که از دهن ملت خارج‌ می‌شه ریسه بری، ترک دیوار که جای خود داره. به چشم دیدم کسانی‌ رو که واسه‌شون مهم بود عرق شتر نجاستخوار از کجاش متصاعد می‌شه و اگه شک بین 6 و 8 رخ داد باید چه غلطی کرد.

فهمیدم که خدا واسه خلقت انسان همچین مایه‌ای هم نذاشته. منم بودم می‌تونستم یه پامو بذارم این‌ور، یکیشو اون‌ور و یا علی. خدایا چی آفریدی؟ به عظمتت قسم که بدجوری قضای حاجت کردی. مطمئنا بیش از یک ماه دیدن حیوانات دو پا با چگالی بیش از ده راس در متر مربع، روی مغز آدم تاثیر می‌ذاره ولی نور حقیقت بدجوری به اعماق دل آدم تابیده می‌شه. فریاد انا‌الْـاَنِ حاج منصور کلّاش هنوز هم توی گوشم می‌پیچه.

کلمات یاری نمی‌کنند برای شرح ماوقع، حتی فحش‌ها هم. چیزکی دیگر بباید ساخت تا توصیف کند رفتار مردمانی که دست فاجعه‌ی اتمی هیروشیما را از پشت بسته‌اند. آن همه صبر و تحمل که تو دیدی، همه بر باد آمد. الان می‌تونم نزدیک به 2000 نفر رو بذارم جلوی تیربار و از کشتنشون قهقهه‌ی مستانه بزنم، باشد که این عوعو سگان شما نیز بگذرد.