pelkamad
Monday, April 23, 2007
بدون شرح
امام جمعه‌ی مشهد در خطبه‌های این هفته نماز جمعه با انتقاد شدید از عملكرد سازمان تربیت بدنی برای اعزام تیم والیبال بانوان كشورمان به رقابتهای بین المللی مختلط در خارج از كشور، اظهار داشت: چگونه اجازه دادید در این رقابتها، زنان كشورمان در مقابل مردان و چشمان نامحرم جست وخیز كنند و مسابقه بدهند؟!
حجت الاسلام والمسلمین «سیداحمد علم الهدی» افزود: سازمان تربیت بدنی در توجیه این اقدام خود، عنوان می‌كند كه زنان ورزشكار كشورمان با پوشش اسلامی‌به این مسابقات اعزام شدند؛ در صورتی كه نفس این اقدام مغایر موازین شرعی است.
وی با اشاره به فتوای مجتهدان جامع الشرایط كه چنین تحركاتی را از جانب زنان در مقابل چشمان نامحرم غیرشرعی اعلام كرده اند، گفت: ما با پیشرفت بانوان و ورزش آنان مخالف نیستیم، اما این كار باید در سالنهای سرپوشیده و به دور از چشم افراد نامحرم انجام شود.
Wednesday, April 11, 2007
دیالوگ
* می‌بخشید می‌تونم چند دقیقه وقتتون رو بگیرم؟
- نخیر
* چند ثانیه چه‌طور؟
- امکان نداره، من اصلا قصد ازدواج ندارم.
* پس لطفا پاشنه‌ی کفشتون رو از رو پام بردارید، پام له شد.


* ببخشید می‌تونم چند دقیقه وقتتون رو بگیرم؟
- خواهش می‌کنم، بفرمایید.
* بی‌زحمت این کلاسور منو نگه دارید، من برم دستشویی برگردم.


* وااای قیافه‌تون خیلی به نظرم آشنا میاد.
- خواهش می‌کنم، نظر لطفتونه.
* آهان، تو مستندِ حیات وحشِ اون هفته دیدمتون.


* می‌تونم یه خواهشی ازتون بکنم؟
- حتماً، چرا که نه؟
* پس بی‌زحمت پول جزوه‌هایی رو که براتون زیراکس کردم بهم بدین، 235 تومن می‌شه.


* ببخشید چند لحظه افتخار می‌دید؟
- افتخار نداریم، می‌خواین گوجه نذارم؟!


* امشب خیلی خوش گذشت.
- به منم همین طور.
* غذاش هم خیلی خوب بود، دستتون درد نکنه.
- خواهش می‌کنم، بی‌زحمت پیکتون رو بیاین بالا.


* تولدتون مبارک، اینو واسه شما خریدم.
- وااااااااااای مرسی
* ولی دیدم ارزششو ندارین، برداشتم واسه خودم.


* ببخشید، ساعت خدمتتون هست؟
- بله
* اووووم، چه تفاهمی!


* شما هم به شعر علاقه دارید؟
- بله، خیلی زیاد.
* چه جالب، من حالم از این جفنگیات به هم می‌خوره.


پی‌نوشت: پیروزی کشنده‌ی دیشبِ منچستر، باعث برپایی مراسم جشن و پایکوبی از بله برون گرفته تا عروسی و مابقی قضایا در مواضعِ تحتانی و فوقانی ما گردید. قیافه توتی واقعا دیدنی بود. تو عمرش این قدر تحقیر نشده بود. حالا ربطش با دیالوگ‌های بالا چی بود رو اللهُ اَعلَم.
Sunday, April 08, 2007
اخراجی‌ها
بله، بالاخره ما هم شاهکارِ چماقدار رو دیدیم. تمام مدت فیلم سعی کردم به این فکر نکنم که کارگردانش کیه ولی ناخودآگاه یادم می‌افتاد و اعصابم رو خورد می‌کرد. فیلم مطلقا داستان و کارگردانی و این حرفا نداره. بیشتر شخصیت‌ها هم به شدت تصنعی‌اند و اصلا چیزی به اسم شخصیت‌پردازی وجود نداره. انکار نمی‌کنم که بعضی جاهای فیلم خنده داره ولی اکثر شوخی‌ها، شوخی‌های کلامی‌ و عمدتا تکراریند. خیلی از شوخی‌ها هم کُپ مطلق از مارمولکه. بقیه‌اش هم جوک‌هایی که تقریبا همه قبلا شنیدند. بازی‌ها هم اصلا دلچسب و یکدست نیست.

من نفهمیدم ده‌نمکی کجای فیلم رو مستحق جایزه می‌دونسته و اصلا چه نتیجه‌ی هنرمندانه‌ای می‌خواسته بگیره. اکبر عبدی همون نقشی رو داره که تو خاله جان داشت. سوتی‌های فیلم هم که اصطلاحات و تکیه کلام‌های امروزی مثل "تیریپ" و چیزهای دیگه رو از زبون آدم‌های زمان جنگ به کار می‌بره هم کم نیست. جالبه که اونجایی هم که عملیات می‌شه ملت هنوز با تی‌شرت و کاپشن تو خط مقدّم ولو اند. به هر حال شاید فیلم واسه وقت گذروندن بد نباشه ولی در کل حرفی واسه گفتن نداره. به نظر می‌رسه که خاصیت تمام این برادران حزبل اینه که یه کاری که می‌کنند زیاد تو چشمشمون میاد و یهو احساس می‌کنند‌ هاله جون بغلشون کرده و اسکورسیزی و اسپیلبرگ باید بیان جلوشون لُنگ‌اندازی کنند. البته ما باز هم از اینکه برادران اراذل به جای شکوندن شیشه سینما فیلم می‌سازند خدا رو شاکریم.

یهو یاد این افتادم که واسه انتخابات که رفته بودم رای بدم دیدم یکی از اخراجی‌های دبستانمون که یه اِن سالی رفوزه شده بود تا بالاخره انداختنش بیرون، با کت و شلوار و قیافه ابله اندر سفیهی دم صندوق وایساده و همه آقای فلانی، آقای فلانی به نافش می‌بندند. به کارتی که به سینه اش زده بود نگاه کردم، دیدم نوشته "ناظر شورای نگهبان".

نتیجه‌گیری غیراخلاقی: چماق بلورین تو [...]!