میگن چته پسره، دیوونه پیوونه است. دفعه اولش نیست که گرفتنش. عاشق بوده انگار. یارو ولش کرده. نمیدونم. معلوم نیست ملت چه گهی میخورن. بار اولی که دیدمش داشت با خودش حرف میزد، هی میگفت درستش میکنم. مثل سگ درستش میکنم. من خرابش نکردم ولی درستش میکنم. کارمه اصلا این. رو گهکاری همه ماله میکشم. دستشو عین این بنّاها که ماله دستشونه عقب جلو میکرد. شاید هم اطو بود. ماله یا اطو، چه فرقی میکنه. اطو درسته اصلا یا اتو؟ مثل همون هوله و حوله و اینا باید باشه. اطو کجاییه کلمهش؟ فرانسوی یا روسی مثلا. آره خلاصه، با خودش حرف میزد، یواش ولی. بعد هم یه مداد درآورد هی گذاشته گوشه لبش برداشت عین سیگار. دودش رو فوت میکرد بیرون. بعضی وقتا هم میکشید تو. یهو دیدم داره گریه میکنه. مدادشو خاموش کرد، با پشت دستش شروع کرد اشکاشو پاک کردن. رفتم زدم سر شونهش، گفتم چی شد یهو؟ گفت سیگار دیگه نمیتونم بکشم. ریهم خراب شده، اینا هم همهش گرافیت و کثافته. مداد رو از دستش گرفتم و گفتم شاید دیگه ندیدمت، صداشو مثل اون یارو تو «از کرخه تا راین» کرد و بهم گفت پاتک چهارم، یادت میاد؟ خندیدیم دو تایی. گفت حکمم اومده، گفتم چیه؟ گفت پیک. پیک که میدونی یعنی اوج. میفرستنم اون بالا. میخوام در اوج خدافظی کنم. گفتم نایس پیک عجیجم. تا همین الانش هم زیادی موندی. غم اومد تو چشماش، خواستم بزنم به مسخرهبازی، نتونستم دیگه. گفتم همهمون میریم دیگه، همون بهتر که آدم تو اوج بره. جدیدا هم زدن تو کار سریال ساختن، پولدارن بیشرفا. گفت آره، به منم میگن خوب بازی میکنی. دفاع چپ بودم همیشه، دفاع چپ جلوزن. ولی یه بار بدجور زدنم، رباط رو گذاشتم در طبق اخلاص و تقدیم کردم به روح پرفتوحشون. مداد رو پس گرفت، گذاشت گوشه لبش. با دست راستش زیرش بشکن زد، بعد یه پک عمیق زد و دودش رو فوت کرد تو صورتم. گفت به امید دیدار در اوج.