pelkamad
Tuesday, July 17, 2007
شاهکار
قبلا هم در مورد والیبال نوشتم و اینکه چقدر تماشا کردنش هیجان‌انگیزه. تو این چند روزه یه شاهکار دیگه از والیبالیست‌های جوون کشور دیدیم. بردن تیم‌هایی مثل ایتالیا و بلغارستان کار ساده‌ای نیست. توی بازی با روسیه واقعا ایران خیلی بهتر و متنوع‌تر از روسیه بازی می‌کرد. روس‌ها دفاع عقب زمینشون افتضاح بود و تعداد پاس‌های سرعتیشون هم خیلی کم. اگه تو گیم دوم که 17-14 جلو بودیم و یهو 19-17 عقب افتادیم، ‌یه کم شانس می‌آوردیم،‌ حتما روسیه رو می‌بردیم. من تمام چهار ست رو به شکل ایستاده یا در حال دویدن و جفتک انداختن در شش منطقه‌ی اتاق دیدم. و البته یادم نیست چند تا از موهام رو کندم. به هر صورت ما توی جهان سوم شدیم. که بعد از مقام‌های دوم و سوم توی نوجوانان جهان بهترین مقاممونه. مطمئنا یه شاهکاره و جای تبریک داره.

می‌خوام از تک‌تک بازیکنان یعنی علیزاده (لیبروی تیم)،‌ نجفی و جهان‌دیده (مهاجمان سرعتی)،‌ شهرام محمودی (برادرِ بهنام)،‌ موسوی (که خیلی کارش درسته)،‌ صابر نریمان‌نژاد و سوسن‌آبادی (پاسورهای باهوش تیم)، آرش کشاورزی (‌آخرِ خوش‌تیپِ قدرتی‌زن)،‌ سجادی،‌ داوودی و شریفات تشکر کنم(اینکه من چی کاره‌ام که تشکر می‌کنم بماند!). از مربی بی‌نظیر این تیم یعنی مصطفی کارخانه که واقعا یه چیزی سرش می‌شه و کمک‌هاش ایرج مظفری و دامغانی هم باید تشکر کرد. اون شور و هیجانی که کارخانه کنار زمین داره واقعا دیدنیه. جالب بود که مربی روسیه وحشتناک خونسرد بود و از اول تا آخر بازی حالتِ چهره‌اش تغییر نمی‌کرد لامصّب.
صدا و سیما که کُشت خودشو بعد از سوم شدن یه سرود گذاشت،‌ در حالیکه واسه مساوی کردنِ زورکی با چین توی فوتبال هزار بار تختِ‌‌جمشید و چهل‌ستون رو نشون ‌می‌دن و چپ و راست شعر و ترانه می‌سازند. من مرده‌ی این ترکیب "اسطوره‌ی جوانی"ام که توی یکی از این سرودها تکرار می‌شه. اصلا مفهوم اسطوره رو با این پاردوکسشون به فنا دادند. البته دیگه از صدا و سیما که به علی معلّم دامغانیِ جفنگ‌سرا می‌گه استاد نباید بیش از این انتظار داشت.

امیدوارم قدر این بچه‌ها رو بدونند تا ما بتونیم توی بزرگسالان هم حرفی برای گفتن داشته‌باشیم. مطمئنا یه جای کار این وسط می‌لنگه که اونایی که توی جهان دوم شدند،‌ توی بزرگسالان نمی‌تونند پابه‌پای بقیه کشورها رقابت کنند. یعنی ما استعدادها رو پرورش می‌دیم و به یه سطح خوب می‌رسونیم ولی بعد دیگه چیزی نداریم که بهشون آموزش بدیم و یهو عقب می‌افتیم.

کاش یه کم از این برنامه‌ریزی پایه‌ای رو مسئولانِ مخ‌تعطیلِ فدراسیون فوتبال داشتند. سازمان تربیت‌بدنی سالی چند میلیارد باید خسارتِ گنده‌کاری‌های پرسپولیس و استقلال رو بده. آخرش هم دادِ مظلوم‌نماییشون هواست که چرا به این باشگاه‌های مردمی نمی‌رسید. یکی نیست بگه مجبور نیستید تا یه بازیکن اوشگول خارجی می‌بینید قرارداد چند صد میلیونی باهاش ببندید و بعد از دو تا بازی بخواین با شامورتی‌بازی پولشو بخورید و بندازیدش بیرون. سالی چه‌قدر باید خسارت وحشی‌بازی‌های طرفداران این دو تیم رو داد و بعد گفت اینها سرمایه‌های فوتبالند. دیگه دوره‌ی سلطان فلان و بهمان خان و تعصب به پیرهن تیم و این کیمیایی بازی درآوردن‌ها گذشته. باشگاه‌های والیبال و بسکتبال دارند یکی یکی به خاطر پول نداشتن منحل می‌شن ولی ما همه‌اش فکر اینیم که کی از پرسپولیس رفت استقلال یا برعکس تا سریع انتقام بگیریم و پولِ بی‌زبونِ یکی دیگه رو بریزیم تو جوب تا هواداران قشنگمون ناراحت نشن. و این کمدی درام ادامه دارد...

نتیجه‌گیری اخلاقی:‌ تا حماقت هست، زندگی باید کرد.

Labels: ,

Friday, July 13, 2007
ح مثل حیوون
دیدید یه وقتی اونقدر عصبانی هستید که زبونتون بند میاد،‌ امشب دقیقا در همچین موقعیتی قرار گرفتم. یه وقتی که می‌خواین یه نفر رو با دست‌های خودتون خفه کنید. یعنی دقیقا لذت ببرید از جویدن خرخره‌ی طرف. شاید آدم‌های زیادی هستند که ازشون متنفر باشم (و به نسبت خیلی خیلی بیشتر، اونایی که دوستشون دارم)،‌ اما تا حالا نشده‌بود این‌قدر سریع به نقطه جوشم برسم.

خب برم سر اصل مطلب،‌ قبلا برنامه صندلی داغ رو می‌دیدم و بد هم نبود ولی از وقتی احمد نجفی با اون اجرای مزخرف، بی‌مزه و اعصاب خوردکنش مجری برنامه شده، فقط چند تا از برنامه‌ها رو به خاطر مهمون‌های فوق‌العاده‌اش تحمل کردم مثل برنامه پرویز پرستویی و نصیری قهرمان وزنه‌برداری که واقعا موجود باحالی بود.در بقیه موارد چون فقط می‌تونم فحش ناجور بدم به این یارو نجفی که جلو خونواده درست نیست، بی‌خیال برنامه می‌شم. امشب هم اول برنامه نگاه کردم ببینم مهمونش کیه. دیدم این پسره‌ است که توی تبلیغ فیلم روز سوم فهمیده‌بودم اسمش حامد بهداده. این یارو قبلا یه سریال آشغالی بازی کرده‌بود که من چون فقط موقع شام خوردن و پشت به تلویزیون صداشو شنیده‌بودم حتی اسمش یادم نیست و تنها چیزی که از اون تو ذهنم باقی‌مونده بود این بود که یه نفر اینقدر آشغال و مصنوعی بازی می‌کرد که من همون موقع سرِ شام می‌خواستم بالا بیارم. طرف مثلا می‌خواست ادای ‌لات‌ها یا یه همچین چیزی رو در بیاره. برگشتم به تلویزیون نگاه کردم تا ببینم این حیوون کیه. حتی از این چیزهایی که توی سریال‌های طنز بازیگرها رو مسخره می‌کنند افتضاح‌تر بود. خلاصه قیافه طرف تو ذهنم مونده‌بود و خوشبختانه دیگه طرف رو تو هیچ فیلم و سریالی ندیدم. ولی هر وقت یه بازیِ گند از یه نفر می‌دیدم،‌ ناخودآگاه یاد این یارو می‌افتادم.

گذشت تا اینکه توی این چندروزه تبلیغ روز سوم رو می‌دیدم که می‌گه با حضور حامد بهداد. یه کم که دقت کردم دیدم بــعـله،‌ طرف همون آشغال مورد نظر منه. خب یه کم تعجب کردم که مگه به همچین کسی هم فیلم می‌دن بازی کنه!‌ و تازه اسمشو هم تو تبلیغ بگن.

امشب که دیدم طرف مهمون برنامه است کنجکاو شدم ببینم طرف همون چیزیه که من فکر می‌کنم یا شاید خودش جدای از بازیش آدم محترمیه. ولی چشمتون روز بد نبینه،‌ به چنان نفرتی دچار شدم که بالاتر گفتم. طرف یه حیوونِ آشغالِ‌ کثافتِ‌ ازخودراضی بود. مرتیکه الاغ فکر می‌کرد جدی یه گهی هست. این‌قدر احساس بازیگری برش داشته‌بود و مصنوعی واحمقانه ادا در‌می‌آورد که حد نداشت. به جرات می‌تونم بگم رکورد میزان پیدا کردنِ احساسِ تنفر نسبت به یه نفر در واحد زمان رو برای من شکست. فقط از کثافتکاری‌های خودش به جای بازیگری تعریف کرد و از خودش تشکر کرد. رسما اعلام کرد که مارلون براندوی ایرانه. خدای من،‌ امیدوارم روح براندوی عزیز فارسی بلد نباشه وگرنه مطمئنا الان جوری خودشو گم و گور می‌کرد که خودِ خدا هم نتونه پیداش کنه. حرومزاده‌ی کثافت جوری به پرویز پرستویی می‌گفت پرویز که انگار داره در موردِ سگ خونِگیش حرف می‌زنه. خدایا کلمه‌ای واسه بیان احساساتم نسبت به این یارو پیدا نمی‌کنم. چیزی که شایسته‌ی همچین لجنی باشه. یه لجنِ گَنده دماغِ ازخود‌مچکّر (متشکر). لجنی که فکر می‌کنه حتی اسمش هم ساخته شده واسه بازیگری. لجنی که به جای حرف زدن ادا در میاره و به جای بازی‌کردن می[...]ـه. یه حیوون به تمام معنا که دوست داشتم با مشت صورتشو داغون کنم. حتی شکستن رکورد فحش در دقیقه هم آرومم نمی‌کنه. به نظرم چنین جونورایی خطرناک‌ترین موجودات برای زندگی بشریند. این حرف رو با اطمینان و بدون شوخی می‌گم.
راستش می‌خواستم این دفعه در مورد تیم والیبال جوانان و تیم ملی آرژانتین و چیزهای لذت‌بخش این چند روزه بنویسم که طرف اومد من رو به نقطه انفجار رسوند. پس چیزهای دوست‌داشتنی رو می‌ذارم برای پست بعدی و امشب تا صبح به اون حیوونِ رذل فحش‌های آبدار و پرمایه خواهم داد، گوارای وجودِ بی‌وجودش.
------------------------------------------------------------

پس نوشت: شعرمانندی مرتبط با همین موضوع گفتم که بد نیست بخوانیدش.

اَلا ای حامد ِ حیوونِ بهداد
که از تارک به پایت خوار و له باد

تو خوانی نام خود مارلون براندو
که لعنت بر تو بادا و بر آن دو

بر آن دو که شما را آفریدند
به جای بچّه زاییدن بریدند

که الحق نیک نامت را نهادند
درِ دشنام خلق بر خود گشادند

حیوونِ آشغالِ مغرورِ دستی
همان حامد بُوَد، دانی چه هستی

تو که افتاده‌ای در اوجِ پستی
چرا این‌گونه خود را می‌پرستی؟

اگر بازیگری کردن چنین است
که میمون پادشاهِ این زمین است

تو بازیگر نئی، تو مستراحی
که سیفون بایدت خواهی نخواهی

که تا شوید کثافاتِ وجودت
کند تا آخرِ عمرت سجودت

تو گویی از زمین و آتش و باد
همه گویند ذکرِ نامِ بهداد

پس این شعرِ جفنگ و خالص و ناب
کنم تقدیمِ تو یا ایّها الگاب!
Monday, July 09, 2007
اِدالَط

توضیح: این عکس را از روزنامه‌ی مرحوم بهار به تاریخ چهارشنبه 22 تیر 79 برداشته‌ام.
Tuesday, July 03, 2007
در حدِّ تیم ملّی
جام ملت‌های آسیا هیجان‌انگیز ترین مسابقات واسه فوتبال ملّیه. من چیزهای کمی از جام 92 یادم میاد. همین‌قدر که پروین تو سه تا بازی یه تعویض هم نکرد و پیوس به خاطر لگدی که کرمانی‌مقدم یا محرمی به داور زده‌بودند، اخراج شد و یه مدتی هم محروم بود. (من عاشق پیوس بودم اون موقع‌ها).

جام 96 ولی خیلی باحال بود. فوتبال ایران بعد از گندکاری‌های پروین تو بدترین دوره‌اش به سر می‌برد ولی یهو تو جام‌ ملت‌ها کولاک کرد. بازی ایران-عربستانی که 3-0 شد و اون گل محشر خداداد و بازیی که کره را له کردیم هیچ وقت یادم نمی‌ره. و اون بازی لعنتی نیمه نهایی و داور آشغالی که عربا خریده‌بودند و قیافه علی دایی بعد از اینکه پنالتی رو خراب کرد و تیر خلاصی که داریوش یزدانی زد تا باز هم نریم فینال. رقصیدن عابدزاده و کریم باقری رو هم یادم نمی‌ره. بازی با کویت و اون گل عجیب غریب دایی و عابدزاده که یه دستی پنالتی طرف رو ‌گرفت و هرهر می‌خندید هم فراموش‌نشدنیه.

بازی‌های 2000 ایران افتضاح بود. تنها دوره‌ای که یادم میاد مهدوی‌کیا خوب بازی نکرد واسه تیم ملی. شوت خفن کریم باقری از وسط زمین هم مانع از شکست مقابل کره نشد و حذف شدیم. چند تا برنامه نودی که بعد از این بازی‌ها پخش شد شاهکار بود. برنامه جلال طالبی که این یارو روزنامه‌نگار اوشگوله می‌گفت تو امریکا مربی ‌high school بوده و طالبی هم خرابکاری کرد به طرف خیلی جالب بود. جمله شاهکار علی دایی هم که گفت "مگه ما ببختید رونالدوایم؟" تو همین برنامه‌ها بود. و ازهم باحال‌تر تماس تلفنی با مهدوی کیا که به شدت عصبانی شد و گفت "اسماعیل حلالی که جزء هزار تا بازیکن اول ایران نیست حق نداره در مورد بازی من نظر بده".

بازی‌های 2004 با دو تا بازی افتضاح شروع شد و اون دعوای شرم‌آور بین رضایی و بداوی. ولی یهو از بازی با ژاپن ایران متحول شد. ایران فقط سه تا بازیکن داشت که عالی بودند. مهدوی‌کیا،‌ کریمی و کعبی و همین برای نابود کردن بقیه تیم‌ها کافی بود. با فریاد فردوسی‌پور که "الان چه وقتِ چیپ زدن بود آقای گل‌محمدی؟" یه بار دیگه آرزوهامون به فنا رفت.

امسال تیم ملی از نظر بازیکن واقعا عالیه. خط هافبک تیم ملی بی‌نظیره. دفاع وسط‌هامون هم خیلی خوبند. فقط جناح چپمون می‌لنگه. خط حمله هم بد نیست. فقط اگه این رسول خطیبی و نصرتی که من هر چی فکر می‌کنم فلسفه دعوتشو نمی‌فهمم نبودند،‌ تیم ملی خدا می‌شد. بازی‌های دوستانه مقابل منتخب آنگولای غنا و اوشگول‌های جامائیکایی هم هرچند چیزی رو مشخص نمی‌کنه ولی ایران خیلی هم بد نبود. اگه دست از سانترهای احمقانه برداریم و رو زمین بازی کنیم،‌ می‌شه امیدوار بود.

اگه فقط نیمی از بازیکن‌ها هم در حد اون چیزی که ازشون انتظار می‌ره باشند،‌ ممکنه اتفاقات خوبی بیفته. البته ژاپن و کره هم خیلی خوبند و استرالیا کلاس بازیش با بقیه آسیایی‌ها فرق داره. ولی اگه یه کم شانس بیاریم و قلعه‌نویی مثل آدم تیم رو ارنج کنه،‌ می‌شه امیدوار بود که به نتیجه خوبی برسیم. کار من هم دراومده، هر روز از موقعی که می‌رم تو رختخواب تا وقتی خوابم ببره و گلاب به روتون تو دستشویی دارم ترکیب تیم ملی رو تجزیه تحلیل می‌کنم. خدایا مرامی این دفعه یه حالی بهمون بده.

پی‌نوشت: اَه، چی می‌شد اگه من دفاع چپ تیم ملّی بودم؟!

Labels:

Sunday, July 01, 2007
کنکور
می دونید که کنکور سراسری هم به سلامتی برگزار شد تا ملت غیور شانس خودشون رو واسه ورود به دانشگاه امتحان کنند. خیلی مشتاق بودم برم سوال‌های کنکور رو پیدا کنم و ببینم نسبت به 5 سال پیش چقدر تغییر کرده. خوشبختانه به مدد پیشرفت تکنولوژی همون عصر کنکور سوال‌ها روی سایت سازمان سنجش قرار گرفته‌بود. البته خنده‌داره که دفترچه رو اسکن کردند، به جای اینکه یه فایل درست حسابی که شامل همه‌ی سوال‌ها باشه قرار بدند.
نشستم ادبیات و زبانش رو زدم و خوشبختانه هنوز هم می‌تونم بالای 80 بزنم. اما چند تا سوال خنده‌دار توی کنکور بود که گفتم شاید بد نباشه شما هم بدونید. نمونه‌اش سوال اول ادبیات رشته ریاضی:

1- جای خالی را با گزینه‌ی مناسب پر کنید: "به نام خدای... بیانداخت شمشیر را شاه دین"
1) جهان آفرین 2)مهربان 3) کریم 4) رحیم

البته ظاهرا سوال‌ها فرق می‌کرده که نشونه‌ی بارز تبعیضه. واسه یه سری دیگه این اومده بوده:
"بهرام که گور می‌گرفتی همه عمر دیدی که چگونه گور ... گرفت."
1) بهرام 2)شهرام 3)‌ مهرام 4)‌آرام

یه جورایی آدم رو یاد این سوال‌های مسابقات مسخره تلویزیونی می‌اندازه، که تازه شرکت کنندهه التماس می کنه که آقای مجری تو رو خدا کمک کنید.
نمی‌دونم هدف از این حرکت چی بوده. روحیه دادن به بچه‌ها یا مسخره‌بازی ولی به هر حال به سادگی یه تست رو حروم کردند و باعث فشرده شدن بیشتر رقابت شدند. من که اگه جای کنکوری‌ها بودم به خاطر توهین‌آمیز بودن این سوال جلسه رو ترک می‌کردم یا به خاطر پوززنی جواب اشتباه می‌زدم.
راستی امسال تو هر درسی یه سوال نظرسنجی هم بوده،‌ ظاهرا با این مضمون که فکر می‌کنید چند درصد زدید که پاسخ دادن به این سوال اثر مثبت داشته. (البته دقیقا نمی‌دونم سوال و گزینه‌هاش چی بودن). به نظر می‌رسه که طراحان سوال به بدبختی افتادند و دیگه چیزی تو دست و بالشون نیست.

سوال اول ریاضی هم خیلی بامزه‌ است.
1) جواب نامعادله‌ی زیر کدام است؟

-1<3x-2<1


به طور کلی بیست تا سوال اول ریاضی خیلی آسون بود. خیلی هم دوست داشتم سوال‌های تخصصی گروه زبان رو ببینم که زیاد چیزی فراتر از زبان عمومی نبود و راحت می‌شد زد. هنوز وقت نکردم ولی احتمالا شانسم رو تو ادبیات اختصاصی انسانی هم آزمایش می‌کنم.

خلاصه که جالب بود سوالات امسال. البته اشتباه نکنید همه‌ی سوالا این‌جوری احمقانه نبود،‌ تک و توک اینجوری و بقیه مثل همون زمان سابق بود. امیدوارم همه‌ی کسانی‌که زحمت خودشون رو کشیدند به نتیجه‌ی خوبی هم برسند. (چیه خب؟ یه کم هم مثل صداسیما حرف بزنیم که اشکالی نداره)