pelkamad
Saturday, July 29, 2006
سوال فنّی
یکی از درس‌هایی که من همیشه ازش خوشم می‌اومد عربی بود. عربی درسیه که عموما بچه‌ها ازش متنفرند چون می‌خوان همه چیز رو به زور حفظ کنند در حالیکه تو عربی یه چیزهایی هم هست که آدم باید بفهمه. البته می‌دونم که عربی هزار تا قاعده و استثنا و اما و اگر داره ولی خب باز هم می‌شه یه کم این مخ معیوب را به کار انداخت و یه چیزی فهمید. فکر می‌کنم تنها درسی بود که تمام نمره‌هایی که ازش تو کارنامه‌ام ثبت شده بود بیست بود. فقط ثلث سومِ سوم راهنمایی آوردم 19.75. حتی غلطم هم یادمه. توی یک ترجمه فارسی به عربی ثلج (برف) و مطر(باران) را اشتباهی جابجا نوشته بودم. در ضمن اون موقع‌ها هم مثل الان نبود که مثل گاب تا آخر جلسه بنشینیم سر امتحان. من معمولا عادت داشتم مثل اسب تند بنویسم و طبیعتا خیلی حال می‌داد در حالیکه همه عین خر تو گل گیر کردند وقتی فقط ده دقیقه از امتحان گذشته پاشی برگه ات رو بدی، در نتیجه هیچ وقت دوباره سوال‌ها رو نمی‌خوندم.
بگذریم. تو این مدت من همیشه یه سوال تو ذهنم بوده که همچنان لاینحل مونده. البته اون موقعی که پیش اومد به کسی دسترسی نداشتم که ازش بپرسم. حالا اینجا مطرح می‌کنم ببینم کسی می‌تونه کمک کنه یا نه؟

همه جای قرآن پره از "یا ایّها الذین امَنوا" و ما هم معنیش می‌کنیم: "ای کسانیکه ایمان آورده اید". اما به نظر می‌رسه "امَنوا"، جمع مذکر غایب از باب ایمان باشه یعنی "ایمان آوردند"
حتی "امِنوا" هم که فعل امرش باشه میشه "ایمان بیاورید". حالا من موندم که قضیه چیه. البته فکر می‌کنم همون گزینه اول درست باشه ولی به قرینه معنوی یا یه همچین چیزی این جوری معنی می‌شه. خلاصه اگه کسی چیزی از این بابت می‌دونه به ما هم بگه. البته طبیعیه که با پاسخگویی به این سوال هیچ کدوم از مشکلات بشریت حل نمی‌شه. ولی خب شاید تکلیف کسانیکه "ایمان آوردند" معلوم شه. شرمنده کفّار محترم هم هستیم.

پی‌نوشت: چیه؟ چرا اینجوری نگاه می‌کنید؟!
Sunday, July 09, 2006
زیباتر از همیشه
احساس می‌کرد که چقدر زیبا شده است،
زیباتر از گذشته
و چقدر باشکوه،
باشکوه‌تر از همیشه.

با غرور و شادی به بیرون می‌نگریست.
نگران بود
که مبادا این بار نیز همه چیز خراب شود.
باید بیشتر مواظب می‌بود
امّا نمی‌توانست خود را
از نظاره مناظر بدیع
محروم کند.

راهی طولانی در پیش بود
و او همچنان نگران.
امّا چیزی در ژرفنای وجودش فریاد بر می‌آورد
که این آخرین بار است.

دماغش را تازه عمل کرده بود،
برای دویستمین بار!
می‌دانست که چقدر زیبا شده است
و همچنان با غرور و شادی به بیرون می‌نگریست.
بدون نگرانی
و آسوده‌تر از همیشه.

به ناگاه فریادی
رشته افکارش را در هم گسیخت
آسودگیش را هم
"خانم آرنجتو بکن تو، خطرناکه!"

نگاه راننده همچنان به آینه بود
و او به فرداها می‌اندیشید
و به عمل دویست و یکم.


-------------------------
*بر گرفته از "خاطرات خان داداش" با تصرف و تطویل.
Monday, July 03, 2006
توصیه های ایمنی را جدی بگیرید
امروز می‌خوام بگم که اگه آدم به چیزی اعتقاد داره حتما باید به اون پایبند باشه.
دیروز به همراه یکی از رفیقان شفیق رفتیم سینما. من معمولا توی سینما رفتن خیلی حساسم و اگه یه درصد هم احتمال درپیت بودن فیلم را بدم عمرا نمی‌رم سینما. اما نمی‌دونم دیروز چی شده بود که با وجودی که اوضاع مزاجیم اصلا خوب نبود(گلاب به روتون هر یه ربع یه بار ...) پایه شدیم که بریم آتش‌بس اون هم سانس افغانی رو (4:30) که البته خیلی هم شلوغ بود. یه جورایی مطمئن بودم باید فیلم جفنگی باشه‌ها. آخه از فیلمی‌که مهناز افشار و محمدرضا گلزار توش بازی می‌کنند چه انتظار دیگه ای می‌شه داشت. اما گفتم شاید معجزه بشه. آخه فیلم مثل چی فروخته (نزدیک یک میلیارد تومن) من نفهمیدم که چه جوری می‌شه که آدم چند سال پس از ساختن فیلم خوبی مثل"دو زن" به همچین قهقرایی بیفته. خدایا کی می‌شه که بفهمیم خوش تیپ و جیگرطلا بودن تنها شرط واسه بازیگری نیست. یه نموره شعور و استعداد هم می‌خواد. بابا مگه خانواده دکتر ارنست که ده سال یه لباسو می‌پوشیدند کارتون موفقی نبود که خانم کارگردان خیال کرده بود اگه هر دو دقیقه یه بار لباس‌های بازیگران ناناز فیلم عوض بشه، فیلم خیلی جذاب می‌شه (قیاس مع‌الفارق رو حال کردین خداییش). فیلم مثلا کمدی بود اما بیشتر اسمش رو می‌شد گذاشت [...] تخیلی (با تاکید بر بخش اول)، آخرِ بامزگی فیلم متلک‌هایی بود که این بچه راهنمایی‌ها به هم می‌اندازند.
تنها فرقش با فیلمفارسی‌ها این بود که به جای اینکه عزت خان به اختر خانم بگه که: "اختری، چادورتو درست بکش سرت و الّا شیکمتو سفره می‌کونم"، یوسف به سایه می‌گفت "خانم مهندس، دوست ندارم با همکارهای مردت معاشرت کنی"
بدترین قسمت اعصاب خورد کن فیلم هم نطق کردن‌های این روانشناسه بود. نمی‌دونم طرف می‌تونست از این مسخره تر و شعاری تر فیلم بسازه یا نه؟!
خلاصه که دیدن این فیلم اوضاع دل و روده مون رو بدتر کرد جوری که تا صبح خوابم نبرد.فکر کنم تهمینه میلانی هم در حین ساختن فیلم حال و روز من رو داشته. در هر صورت من پساپس از همه تون به خاطر درپیت بودن این نوشته(مطابق معمول) معذرت می‌خوام، از آدم نباید انتظار داشته باشید که بعد از دیدن همچین فیلمی‌شاهکار ادبی خلق کنه.

نتیجه‌گیری اخلاقی: برای کاستن از غم شکست سه تا تیم محبوبتون به جای اینکه برین سینما فیلم کمدی ببینید، کله تون رو محکم بکوبید به دیوار
توصیه‌ی ایمنی: هنگام داشتن [...](روم به دیفال)، به جای فیلم ساختن یا سینما رفتن به دستشویی رفته و از قرص دیفنوکسیلات استفاده کنید.