pelkamad
Thursday, April 27, 2006
شمعی در تاریکی
چرا مدتی است
همدیگر را
نمی بینیم؟!

چه حادثه‌ای است
که این گونه
جهان را
تیره و تار ساخته است؟

یتیمانی را مانیم
که در ماتمکده ای
به سوگ نشسته‌اند.

ما را چه شده که این گونه
روشنی، از محفلمان
رخت بر بسته.

این سایه‌های هولناک
بر دیوار کلبه‌مان چیست.

چرا صدایی
جز به دشنام
بر نمی‌خیزد.

چرا شمعی نیست
که چون پروانگان
به گردش حلقه زنیم؟

چه کسی می تواند
راه را بر ما
نمایان سازد.

چرا همه
به خاموشی فرو رفته اند؟

کجاست
آن روشنایی گرمی بخش؟

مگر
سردی و تنهایی گور را
از یادبرده ایم؟!

دیگر طاقتم
طاق شده است.

دیگر
توان پایمردی ندارم.

کاش می توانستم،
اما نه...

کاری از دستانم
ساخته نیست.

تنها می‌توان
منتظر ماند
و به فرداها
دل بست ...




-ایول آقا. برق اومد، نمی‌خواد بری شمع بخری.
Thursday, April 13, 2006
چهار شنبه سوری
دیروز رفته بودم فیلم چهارشنبه سوری. بعد از دیدن مکس که فیلم هجو و در عین حال سرگرم کننده‌ای بود که حداقل آدم را از سینما رفتن پشیمون نمی‌کرد و فیلم شکلات که یه افتضاح به تمام معنا بود و می‌تونم بگم تنها باری بود که از دیدن یه فیلم توی سینما پشیمون شده بودم، چهار شنبه سوری سومین فیلمی‌بود که این چند وقت توی سینما می‌دیدم. این سومین فیلم اصغر فرهادی پس از شهر زیبا و رقص در غباره. رقص در غبار را که تلویزیون توی عید نشون داد(البته با سانسور) و فیلم قشنگی بود. چهار شنبه سوری فیلم فوق‌العاده خوش ساختیه. فیلم‌نامه فیلم خیلی خوب نوشته شده ولی از همه مهمتر بازی فوق‌العاده‌ی بازیگران فیلمه.
هدیه تهرانی که مدت‌ها بود تو سینما فیلمی‌ازش ندیده بودم (چه قدر هم دلم براش تنگ شده بود)، خیلی جالب و متفاوت بازی می‌کنه. حمید فرخ‌نژاد خارق‌العاده است. خدای بازی کردن نقش‌های عصبیه. من همیشه یاد نقش فرحان در عروس آتش می‌افتم که خیلی عالی بازی کرده بود ولی توی چهار‌شنبه سوری یه چیز دیگه است. مطمئنا پرویز پرستویی و فرخ نژاد ستاره‌های بی چون و چرای سینمای ایران هستند. اما ترانه علیدوستی دوست داشتنی ترین بازیگر فیلمه. واقعاً بی نظیره. به خصوص این که بدونیم در زمان ساختن همین فیلم، برادرش رو توی چهارشنبه سوری از دست داده.
فیلم پر از صحنه‌های تاثیر گذاره. یکیش اون تیکه که هدیه تهرانی داره با خواهرش درد دل می‌کنه. (یهو یاد گریه کردن هدیه تهرانی آخر فیلم شوکران افتادم که چقدر کمدی بود) آدم واقعاً دلش براش کباب میشه. یا اونجایی که بچه‌اش رو می‌زنه. صحنه‌هایی که با شوهرش حرف می‌زنند یا دعوا می‌کنند هم شاهکاره.
البته بقیه بازیگرانی هم که نقش کوتاهی توی فیلم دارند هم خوب نقششون را بازی می‌کنند. فکر می‌کنم یکی از عوامل موفقیت فیلم همین دقت به جزئیات باشه.
جدای از اینها چند نفر هم پشت ما توی سینما نشسته بودند که آخرای فیلم چند تا تیکه باحال انداختند که از خنده روده‌بر شدیم‌. در کل فیلم واقعا قشنگی بود و اکیدا توصیه می‌شه که برید و ببینیدش.