pelkamad
Wednesday, May 10, 2006
متن کامل نامه‌ی مهم مهدی به ایرج
بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین. انّه خیر ناصر و [...]!

جناب آقای حسینی، شاگرد اول دانشکده

مدتی است که من کار و زندگی ندارم و زبانم لال گاهی اوقات فکر می‌کنم که دلیل این همه تناقض در کامنت‌های شما چیست؟ مطمئنا این سوالِ بسیاری دیگر از خوانندگان علاف این وبلاگ نیز هست.
چگونه است کسی که این همه ادعای نمونه بودن و احترام گذاشتن به حقوق دیگران می‌کند، کسی که خود را مدعی دروغین آزادی بیان می‌داند، این گونه در کامنت‌های خود حق مسلم ما را که همانا admin بودن در این وبلاگ است نادیده می‌گیرد.

آقای حسینی، هنوز خاطره چنبره زدن شما بر تکلیف‌های مدار مخابراتی و سلب نمودن حق نوشتن حتی یک تکلیف از اذهان من و برادر مظلوم کیوان پاک نشده است. هر چند ما به ظاهر از این حرکت غاصبانه‌ی شما به دلیل وسعت برخی جوارح خوشنود بودیم ولی هیچ نمی‌دانستیم که در پشت این حرکت، امکان به خاک و خون کشیده شدن ما در امتحان وجود دارد. در آن هنگام که ما همچون حیوان نجیبی تا زانو به گل نشسته بودیم شما به سرعت مشغول پاسخگویی بیشرمانه به سوالات بودید دریغ از نیم نمره تقلب!

آقای حسینی، حتما می‌دانید که من برادرزاده‌ای دارم که مدام از من می‌پرسد چطور تا چهار سال پیش هیچ اسمی‌از ایرج در friend list شما وجود نداشت. من می‌خواهم به او بگویم فضول را بردند جهنم ولی ناگهان به این فکر می‌کنم که چگونه بچه سه ساله تمام address book ما را زیر و رو فرموده است. آیا به نظر شما این نشانه ای از امداد‌های غیبی خداوند نیست؟ آقای حسینی، من در مصاحبه ای از شما خواندم که گفته بودید گاهی دچار احساسات عمیق معنوی می‌شوید (هر چند مکان آن را مشخص نکرده بودید)، پس چگونه است که حتی یک کلمه از سخنان ما را باور نمی‌کنید؟ مگر نشنیده اید که می‌گویند دروغگو دشمن خداست؟!

آقای حسینی، چرا موقع نمره دادن که می‌شود دکتر صدری به من 0.6 اضافه می‌کند وبه کیوان 0.9 . که قطعا این نمره‌ها به اون نمره‌ها ارتباط دارد. حالا فرض کنیم که دکتر دلش خواسته، آیا این دلیل می‌شود؟ آیا این منطقی است ؟ آیا این دلیل می‌شود که من admin این وبلاگ نباشم.(جون من استدلال رو حال کردی؟)

آقای حسینی، همان طور که می‌دانید من صبح‌ها با سرویس به دانشگاه می‌آیم. بسیاری از بچه‌های سرویس ما حتی اسمی‌ هم از شما نشنیده‌اند. پس شما چگونه ادعای دانشجوی نمونه بودن می‌کنید؟ البته پر واضح است که بچه‌های سرویس ما بسیار آگاه و گل سرسبد دانشگاه هستند و اگر شما واقعا آدم حسابی بودید آنها هم می‌دانستند.

آقای حسینی، هدف شما از دادن اطلاعات غلط و نشر اکاذیب در مورد نحوه دعوت شدن به این وبلاگ چه بود؟ آیا دلیلی غیر از مخدوش نمودن چهره نورانی اینجانب نزد سایرین داشتید. بترسید از روزی که شما نیز remove شوید. مجددا از شما می‌پرسم که آیا چی طوریِس آیا؟

آقای حسینی، مگر دانشجوهای علی آباد کتول و دارقوزآباد سفلی چه چیزی از شما کمتر دارند که به خارج از کشور نمی‌روند ولی شما مدام در بلاد کفر مشغول گشت و گذار و عیش و نوش هستید؟ چرا بعضی‌ها باید شونصد ترم مشروط شوند ولی شما معدلتان بالای 18 باشد. آیا این معنای عدالت است؟

خوانندگان این وبلاگ سوالات زیادی در مورد نوشته‌های مغرضانه و تحریک برانگیز شما دارند. آنها می‌خواهند بدانند که مگر خودشان زبان ندارند یا یه وری هستند که شما می‌آیید حرف دلشان را می‌زنید؟ آن هم در این برهه‌ی حساس که همه مشغول حال کردن با نوشته‌های ما هستند. و البته مسایل دیگری هم هست که جهت حفظ شئونات اسلامی ‌بیخیال آنها می‌شویم.
آیا گمان می‌کنید که تمام اینها تصادفی بوده یا کاسه‌ای زیر نیم کاسه است. من که می‌دونم قضیه چیه، خودتو به اون راه نزن. بعضی‌ها گمان می‌کنند هدف شما بازکردن پای عناصر معلوم‌الحال و عظیم‌الجثه نظیر فرشاد به این وبلاگ بوده است. آیا فکر می‌کنید پنهان کردن حقیقت از ما امکان دارد. داداش ما خودمون یه مدت تو کار قاچاق ریسیور بودیم هیچ کی هیچی نفهمید. در ادامه شما را به تماشای سریال مظنونین3 که جمعه‌ها از شبکه پنج پخش می‌شود دعوت می‌کنم.

آقای حسینی، اکنون پاسی از شب گذشته است و من گاهی هنگام نوشتن خوابم می‌برد و پس از بیداری یادم نمی‌آید در مورد چه مشغول دُرفشانی بودم. پس لطفا خودتان در موعد مقرر ارتباط لازم بین گودرز وشقایق را به طور مقتضی برقرار نمایید!

آقای حسینی، چگونه است که شما می‌توانید صدها هزار تومان خرج رجیستر کردن در کنفرانس‌های منحط غربی بکنید ولی از دادن یک سور ناقابل به ما معذورید.حالا هتل آسمان پیشکِشِت، حداقل یه ساندویچ از همین تریای دانشکده برامون می‌خریدی.
آیا می‌دانید چند نفر منتظرند که شما سور بدهید. آیا نتیجه استعمار و بهره‌کشی از مظلومانی نظیر کیوان که هنگامی‌که شما مشغول یادگیری زبان بیگانگان بودید کلیه تکالیف را ساپورت می‌کردند- آن هم سه سری- همین بود؟ مرد مومن، حداقل پول پرینت‌ها رو بهش می‌دادی! لازم به ذکر است که کیوان برادر دینی من بوده و من به عنوان معاون کلانتر وظیفه خود می‌دانم که تا آخرین قطره‌ی خون از حقوق وی در مقابل مستکبرین دفاع کنم.

آقای حسینی، یک سوالی که برای همه پیش آمده این است که این همه پولی را که از شرکت می‌گیرید چه کار می‌کنید؟ چرا نیامده و آنها را دودستی تقدیم ما نمی‌کنید؟ آخر چقدر شما پررو و ما مظلوم تشریف داریم.
مگر نمی‌دانید که چندین نفراز بچه‌ها به جای ناهار، چای و بیسکویت می‌خورند، پس چرا پول‌های بادآورده تان را خرجشان نمی‌کنید؟ چرا روز به روز بر علم و تقوای شما افزوده می‌شود ولی ما همچنان همان گلی هستیم که بودیم؟!

جناب آقای حسینی، آیا تا کنون توانسته ای یک نمره توپ برای ما به ارمغان بیاوری؟ آز مدار مخابراتی هم که به فنامون دادی. تا کی باید هزینه لحیم‌کاری‌های اشتباه تو را بدهیم؟ من اکنون به جای تسلیم در برابر شما و خواندن آز مشغول نوشتن این نامه‌ام. اگر خدای نکرده من بیفتم حق مسلم خود را از حلقومت بیرون می‌کشم.

همان گونه که ماه -که من باشم- پشت ابر نمی‌ماند، جنایات شما در آزمایشگاه FPGA نیز سرانجام روزی بر همگان آشکار خواهد شد. سرانجام روزی خواهی فهمید که این همه آب به آسیاب دانشگاه‌های خارجی ریختن سودی ندارد. خداوند همراه کسانی است که امتحان فیلترشون را خراب کردند. خدا با ما کار درست‌های بچه خفن است. برو کنار بذار باد بیاد.

آقای حسینی همان گونه که می‌دانید : "النظافـة من الایمان" -بحار الانوار، جلد 38 ، ص231 - پس بروید دست‌های خود را از خون بیگناهان شسته و با دامنی پاک و سعه صدر اعتراف کنید که مدیریت این وبلاگ حق مسلم ماست و تا آخرین قطره ی جون -یا یه چیزی تو همین مایه‌ها- از آن دفاع می‌کنیم. پس بیایید دست از این تلاش‌های مذبوحانه خود برداشته و مثل بچه آدم مطالب خود را بنویسید. لازم به ذکر است چون ما خیلی معتقد به آزادی بیان هستیم ، کسی دست از پا خطا کنه، یا علیه ما مطلب بنویسه، پوست از کله‌اش می‌کنیم اون هم غلفتی. به امید خداوند سرانجام روزی تمام دانشکده این وبلاگ را خواهند خواند و به شجاعت و کار درستی ما درود خواهند فرستاد.



زیاده جسارت است. نوکر بی‌مدعای این وبلاگ: مهدی


--------------------------------------------------


نتیجه گیری فلسفی:
من نامه می‌نویسم، پس هستم.

Labels: