"... وی که علاقه عجیبی به تملق داشت، همه این بزرگ نماییها را باور میکرد، تا اینکه به تدریج به خودبزرگ بینی و توهم دچار شد. او که خود را برخوردار از نبوغ میدانست، حتی مدعی شد که رسالتی الهی برای نجات کشور بر دوش دارد و هیچ کس به اندازه او به خداوند نزدیک نیست. او همچنین ادعا کرد که مورد عنایت الهی است. وی چنان نبوغ خود را باور داشت که بارها در تلویزیون ظاهر میشد و در مورد همه چیز -از ذخایر نفتی تا پرورش کودکان- جهانیان را پند و اندرز میداد. او از تکنولوژیهای نظامی، اقتصادی، انرژی و علوم هستهای سخن میگفت و امریکا و انگلیس -و به طور کلی غربیان- را موعظه میکردو اخلاق آنان را نکوهش مینمود. او انتظار داشت مردم همه سخنانش را باور کنند و او را نه تنها به عنوان رئیس کشور، بلکه در مقام مرشد، معلم و مربی معنوی بپذیرند."
آقا بیخود فکر بد نکنید. این چیزهایی که خوندید را از کتاب انقلاب اسلامیایران (همون کتاب ریشه) برداشتم که در توصیف شاه ملعون بیتربیت سابق نوشته شده. همین دیگه، گفتم یه چیز آموزندهی تاریخی نوشته باشم که بیربط هم به ایام مبارک امتحانات نباشه. فعلا موفق باشید تا بعد.
نتیجهگیری تاریخی: تاریخ [...] میشود.
نتیجهگیری اخلاقی : ندارد!