دیدید یه وقتی اونقدر عصبانی هستید که زبونتون بند میاد، امشب دقیقا در همچین موقعیتی قرار گرفتم. یه وقتی که میخواین یه نفر رو با دستهای خودتون خفه کنید. یعنی دقیقا لذت ببرید از جویدن خرخرهی طرف. شاید آدمهای زیادی هستند که ازشون متنفر باشم (و به نسبت خیلی خیلی بیشتر، اونایی که دوستشون دارم)، اما تا حالا نشدهبود اینقدر سریع به نقطه جوشم برسم.
خب برم سر اصل مطلب، قبلا برنامه صندلی داغ رو میدیدم و بد هم نبود ولی از وقتی احمد نجفی با اون اجرای مزخرف، بیمزه و اعصاب خوردکنش مجری برنامه شده، فقط چند تا از برنامهها رو به خاطر مهمونهای فوقالعادهاش تحمل کردم مثل برنامه پرویز پرستویی و نصیری قهرمان وزنهبرداری که واقعا موجود باحالی بود.در بقیه موارد چون فقط میتونم فحش ناجور بدم به این یارو نجفی که جلو خونواده درست نیست، بیخیال برنامه میشم. امشب هم اول برنامه نگاه کردم ببینم مهمونش کیه. دیدم این پسره است که توی تبلیغ فیلم روز سوم فهمیدهبودم اسمش حامد بهداده. این یارو قبلا یه سریال آشغالی بازی کردهبود که من چون فقط موقع شام خوردن و پشت به تلویزیون صداشو شنیدهبودم حتی اسمش یادم نیست و تنها چیزی که از اون تو ذهنم باقیمونده بود این بود که یه نفر اینقدر آشغال و مصنوعی بازی میکرد که من همون موقع سرِ شام میخواستم بالا بیارم. طرف مثلا میخواست ادای لاتها یا یه همچین چیزی رو در بیاره. برگشتم به تلویزیون نگاه کردم تا ببینم این حیوون کیه. حتی از این چیزهایی که توی سریالهای طنز بازیگرها رو مسخره میکنند افتضاحتر بود. خلاصه قیافه طرف تو ذهنم موندهبود و خوشبختانه دیگه طرف رو تو هیچ فیلم و سریالی ندیدم. ولی هر وقت یه بازیِ گند از یه نفر میدیدم، ناخودآگاه یاد این یارو میافتادم.
گذشت تا اینکه توی این چندروزه تبلیغ روز سوم رو میدیدم که میگه با حضور حامد بهداد. یه کم که دقت کردم دیدم بــعـله، طرف همون آشغال مورد نظر منه. خب یه کم تعجب کردم که مگه به همچین کسی هم فیلم میدن بازی کنه! و تازه اسمشو هم تو تبلیغ بگن.
امشب که دیدم طرف مهمون برنامه است کنجکاو شدم ببینم طرف همون چیزیه که من فکر میکنم یا شاید خودش جدای از بازیش آدم محترمیه. ولی چشمتون روز بد نبینه، به چنان نفرتی دچار شدم که بالاتر گفتم. طرف یه حیوونِ آشغالِ کثافتِ ازخودراضی بود. مرتیکه الاغ فکر میکرد جدی یه گهی هست. اینقدر احساس بازیگری برش داشتهبود و مصنوعی واحمقانه ادا درمیآورد که حد نداشت. به جرات میتونم بگم رکورد میزان پیدا کردنِ احساسِ تنفر نسبت به یه نفر در واحد زمان رو برای من شکست. فقط از کثافتکاریهای خودش به جای بازیگری تعریف کرد و از خودش تشکر کرد. رسما اعلام کرد که مارلون براندوی ایرانه. خدای من، امیدوارم روح براندوی عزیز فارسی بلد نباشه وگرنه مطمئنا الان جوری خودشو گم و گور میکرد که خودِ خدا هم نتونه پیداش کنه. حرومزادهی کثافت جوری به پرویز پرستویی میگفت پرویز که انگار داره در موردِ سگ خونِگیش حرف میزنه. خدایا کلمهای واسه بیان احساساتم نسبت به این یارو پیدا نمیکنم. چیزی که شایستهی همچین لجنی باشه. یه لجنِ گَنده دماغِ ازخودمچکّر (متشکر). لجنی که فکر میکنه حتی اسمش هم ساخته شده واسه بازیگری. لجنی که به جای حرف زدن ادا در میاره و به جای بازیکردن می[...]ـه. یه حیوون به تمام معنا که دوست داشتم با مشت صورتشو داغون کنم. حتی شکستن رکورد فحش در دقیقه هم آرومم نمیکنه. به نظرم چنین جونورایی خطرناکترین موجودات برای زندگی بشریند. این حرف رو با اطمینان و بدون شوخی میگم.
راستش میخواستم این دفعه در مورد تیم والیبال جوانان و تیم ملی آرژانتین و چیزهای لذتبخش این چند روزه بنویسم که طرف اومد من رو به نقطه انفجار رسوند. پس چیزهای دوستداشتنی رو میذارم برای پست بعدی و امشب تا صبح به اون حیوونِ رذل فحشهای آبدار و پرمایه خواهم داد، گوارای وجودِ بیوجودش.
------------------------------------------------------------
پس نوشت: شعرمانندی مرتبط با همین موضوع گفتم که بد نیست بخوانیدش.
اَلا ای حامد ِ حیوونِ بهداد
که از تارک به پایت خوار و له باد
تو خوانی نام خود مارلون براندو
که لعنت بر تو بادا و بر آن دو
بر آن دو که شما را آفریدند
به جای بچّه زاییدن بریدند
که الحق نیک نامت را نهادند
درِ دشنام خلق بر خود گشادند
حیوونِ آشغالِ مغرورِ دستی
همان حامد بُوَد، دانی چه هستی
تو که افتادهای در اوجِ پستی
چرا اینگونه خود را میپرستی؟
اگر بازیگری کردن چنین است
که میمون پادشاهِ این زمین است
تو بازیگر نئی، تو مستراحی
که سیفون بایدت خواهی نخواهی
که تا شوید کثافاتِ وجودت
کند تا آخرِ عمرت سجودت
تو گویی از زمین و آتش و باد
همه گویند ذکرِ نامِ بهداد
پس این شعرِ جفنگ و خالص و ناب
کنم تقدیمِ تو یا ایّها الگاب!