«عربی به سفر شد و زیاندیده بازگشت، او را گفتند: چه سود بردی؟ گفت: ما را از این سفر سودی جز شکستن نماز نبود.»
حالا حکایت ماست تو این روزگار. پیر شدیم و کسی بهمون نگفت «بابا جیش دارم». تابلو شدیم، حتی تابلوتر از اون برادرهای فیلمهای پلیسی که با کاپشنچرم و بیسیم هیجده کیلوییِ نیممتری خیلی یواش میگفتند سوژه ردیابی شد، ولی کسی تیر نگاهش به ما کارگر نیفتاد. های با تواَم: «کنون که صاحب مژگان شوخ و چشم سیاهی * نگاهدار دلی را که بردهای به نگاهی». چیه که فکر کردین ما رو ول میکنین به اَمونِ خدا، ما هم جیکمون در نمیاد. مگه ما چیمون از مرحوم گوسالهی سامری کمتره. حالا نمیگم ما رو بپرستید ولی دیگه تف سربالا هم نندازین. قورباغه نیستیم که حین شنا کردن تو تف سربالاتون، ابوعطا بخونیم. گفتم ابوعطا یاد جلسهی رای اعتماد عطاءالله مهاجرانی افتادم و نطقی که کرد و نجابت رو با خاک یکسان کرد. یاد حاجآقا ناطق افتادم که تا یکی زیادی شلوغ میکرد میگفت: ببند میکروفونشو حرومزاده رو. یاد روز استیضاح عبدالله نوری و اینکه خیالشون راحت بود از اینکه «افتاد یا نه». حالا برین «وحدت کلمه» کنین ببینم کجا رو میگیرین.
آره زدم به صحرای کربلا، اصلا چرا راه دور بریم. همین قم، کارگاهی که دارن ضریح امام حسین رو میسازن. فکر میکنم سه روز بازدیدش برای عموم آزاد باشه. جدی تازه الان معنیِ «یا حسین مظلوم» رو میفهمم. به قرآن، مظلوم بود که گیر شماها افتاد. اون از لهله زدنتون واسه اینکه یه تیکه گوشت بیشتر توی قیمهپلوی نذری پیدا کنین، اینم از اینکه میرین واسه بوسیدن ضریح خالیِ نیمساخته تو سر و مغز هم میزنین.
دیگه حسّ ادامه دادن نیست. میدونم چرند شده ولی این «گر تو بهتر میزنی بستان بزن» رو واسه همین روزها گذاشتن دیگه. حالا همینجوری سر تکون ندین که باشه فهمیدیم، گاهی مواقع بد نیست که شان نزول این ضربالمثلها رو هم بدونین. برین
ایـنجـا بیت پنجم و ششم رو بخونین تا خوب دوزاریتون بیفته. خب با عبید شروع کردم با یه حکایت دیگه که حتما ورژن امروزیش رو هم شنیدین تموم میکنم:
«سید رضیالدین شبی پیش بزرگی خفته بود، هر بار با سید میگفت چیزی بگو تا میبخسبم. چون چند بار مکرر کرد سید را خواب غلبه نموده بود، گفت تو گه مخور چیزی مگوی تا من بخسبم.»
منم رفتم بخسبم پس حواستون جمع باشه.
Labels: هذیان