ایشان خیلی بر صرفهجویی و سادهزیستی تاکید داشتند. خاطرم هست بارها پیش میآمد که وقتی از دستشویی خارج میشدند عطر دلانگیزی به مشام میرسید و ما متوجه میشدیم ایشان باز هم خودشان را نشُستهاند و اینجوری مِنغیرمستقیم ما را شرمنده میکردند و ما بلافاصله اگر لیوان آبی در دست داشتیم زمین میگذاشتیم. حتی روی بازیهای ما هم نظارت داشتند، یادم میآید با تعدادی از کودکان فامیل در کوچه مشغول بازی بودیم که ایشان آمدند و با همان لبخند و آرامش همیشگی گفتند: «بچهها، خوشحال باشید ولی خاکبازی نکنید». یعنی اینقدر دقیق بودند در اینگونه مسائل.
Labels: کوتاهنوشت