ای نامه که میروی به سویش * از جانب من بسَگ تو روحش
ای نامه که میروی به پیشش * از جانب من بچیز به ریشش
ای نامه تو بهترین سر آغـــــــاز * قد و بالای تو رعنا رو کنم ناز
سلام. چون گفتهبودی کمی عاشقانهتر و شاعرانهتر نامههایم را آغاز کنم، من هم امتثال امر کردم البته به نظرم باز هم این روحیهی طنزآمیز و بچّهباحالم کار دستم داد. بگذریم. راستش هر چه گشتم شعری که به رنگ چشمهایت بخورد پیدا نکردم، حتی اِبی هم افاقه نکرد. به نظرم اگر لنز عسلی یا آبی بگذاری بد نیست. قول میدهم دفعهی دیگر «شازده خانوم قابل باشم» را جوری که به تو [بَر]بخورد با دستهایم که به شکل رفت و برگشتی قلبی را در فضا تصویر میکنند، برایت دکلمه کنم. میدانی که ادبیات تطبیقیام خوب است. در ادامه سعی میکنم در لابلای بیانات سیاسی-انتقادیام به سوالهایی که از ضمیر پرسشگرت نشات میگیرد هم جواب بدهم.
بانوی آلرژیست من، چرا فکر میکنی من حزبلْمخفیام؟ بابا به قرآن جای مُهر را روی پیشانی قرار میدهند، این چیزی هم که روی بازویم میبینی جای واکسن آبله است که از عنفوان طفولیتم به یادگار مانده نه جای مهر. آخر کارت اهدای خون چه ربطی به ثبت نام برای عملیات استشهادی دارد؟ دکتر عبّاسی هم اسم پزشکِ آنجاست. کاری به دکترین و این جور زرتوپرتها ندارد.
کدبانوی عزیزم، تخممرغ را نمیشود سرخ کرد آن هم با پوست، کاری هم به استفاده نکردن از روغن سرخکردنی ندارد. حالا اگر بادمجان بود...اوم آن هم نمیشود. در ضمن آن شب که همبرگرها را گاز زدهبودی و توی کاغذش چرخانده بودی، فهمیدم ولی به روی خودم نیاوردم. فقط بیزحمت دفعهی بعد آدامست را ته کاغذ جا نگذار.
گل شببوی من، کمی بیشتر به خودت برس. فکر میکنم با شامپو سیر پرژک مسواک نزنی بهتر باشد. استفاده از دَمباریک به جای موچین هم به پوست لطیفت آسیب میزند، باور کن. میترسم فردا زبانم لال، کارت به ارّه مویی هم بکشد. درست است که رنگ سفید هم مُد شده، ولی بدی لاک غلطگیر این است که با اَستون پاک نمیشود. بنفشِ پرمنگناتْپتاسیمی هم جیغ نیست چندان. راستی گفتم پرمنگنات، یادم افتاد که من از بچگی عاشق تتراکلرید کربن و فنول فتالئین بودم. راستش قصدم به رخ کشیدن معلومات شیمیاییام نیست، میخواستم نقبی بزنم به مجهولات فیزیکیام که نشد. رُکتر بگویم میخواهم بدانم از چه چیز آن پسره با آن استیل دویدن علیموسویوارش خوشت آمده. وقتی بالاتنهاش را مثل سیمائو سابروسا جلو میدهد، من را یاد گربهخلافهای تام و جری میاندازد بیشتر. توضیح بیشتری نمیدهم ولی به نظرم شخصیتش دقیقا مطابق با این یارویی است که هولدن عزیز اینجوری توصیفش میکند:
"He was doubtless the biggest bas-tard that ever went to Pencey, in the whole crumby history of the school. He was always going down the corridor, after he'd had a shower, snapping his soggy old wet towel at people's as-ses. That's exactly the kind of a guy he was."
خب بیخیالش. یاور همیشه مومنم، میدانی که دیریاست که از خانهخرابان جواتم... اینجوری نگاهم نکن، داریوش خیلی وقت است که ترک کرده. در ضمن اعتیاد به طُرُق سمعیبصری منتقل نمیشود. پس نازکنارنجی نباش. آره اصلا میخواستم بگویم غیر از گنجیشکلالا و رادیو پیام چیزهای دیگری هم شنیدهام. اگر فکر میکنی باکلاسم میکند، اِمپیتیریپلیر هم میخرم و باهاش نوارخالی گوش میدهم، یا حتی تابستانهای مادرید پادشاه کولیها را.
ببخشید سرت را درد آوردم. قرص صورتیهایی که شبیه اسمارتیز است بروفن است و آن خطدارها استامینوفن، اشتباهی نخوری... هاهاها خواستم پایان نامهام هم طنزآلود باشد. به دل نگیر، به معده بگیر البته قبلش سایمتیدینی چیزی... باشد قبول، دیگر طنّازی نمیکنم میترسم بالا بیاوری، البته اگر متوکلوپرامید... [هوووووووق].