بیستم مهرماه روز بزرگداشت حضرت حافظ بود. واقعا نمیدونم برای بزرگداشتش چه کارهایی شده، فقط این قدر میدونم که تو کتابهای درسی در حق حافظ چیزی جز جفا نکردند. فکر کنم دو سه تا غزل که اون هم با سانسور چاپ شده. نمونهاش غزل معروف "با دوستان مروت با دشمنان مدارا" که این بیتش رو حذف کرده بودند:
آن تلخوش که صوفی امّ الخبائثش خواند / اشهی لنا و احلی من قُبلة العذارا
اصولا تو کتابها سعی میشه حافظ رو کسی که قصد موعظه کردن مردم (به خصوص از لحاظ دینی) رو داره جلوه بدهند. البته هر کس میتونه هر برداشتی دلش بخواد از شعر حافظ داشته باشه و در واقع شاهکار بینظیر حافظ هم همین بوده. اما با توجه به جوّی که بین جوونها وجود داره اگه کسی خودش یه غزل از حافظ نخونده باشه با این توصیفات کتابهای درسی عمرا سراغ حافظ نمیره. من هم با اینکه خیلی عاشق شعر و این حرفا بودم تا دوم دبیرستان
حتی یه بار هم یه غزل از دیوان حافظ نخونده بودم. من معمولا شعرهای قشنگی رو که میشنیدم توی دفتری یادداشت میکردم و چند باری هم تک بیتهایی از حافظ که به گوشم خورده بود، نوشته بودم. یه بار گفتم بذار حافظ رو باز کنیم ببینیم باز هم از این شعرها داره یا نه که دیدیم ای دل غافل "شعر حافظ همه بیت الغزل معرفتست". از اون موقع بود که هر از گاهی حافظ رو باز میکردم و غزلهای یک حرف رو میخوندم. و تقریبا توی پیش دانشگاهی هر روز بعد از اینکه از مدرسه میاومدم نیم ساعتی حافظ میخوندم و واقعا بهم آرامش میداد توی روزهای لعنتی و پر استرس قبل از کنکور. بعد از کنکور هم از غزل اول تا غزل آخر رو این بار به ترتیب و کامل خوندم. البته خب من مطمئنا شعورم به عرفان و چیزهای دیگهای که بعضا به زور میخوان به حافظ و شعرهاش بچسبونند نمیرسه ولی همیشه وقتی احساس تنهایی میکنم، دلم گرفته و یا خیلی شاد و سرحالم دوست دارم حافظ بخونم و حال کنم. دیوان حافظ قدیمی و دوستداشتنی و البته تابلو ام هم توی دانشگاه همیشه پیشم بود و چه خاطراتی که با هم نداشتیم. هیچ وقت نخواستم شعرهای حافظ رو حفظ کنم ولی این قدر زیبا و آهنگینه که خود به خود تو ذهن آدم میمونه.
الان دارم "آستان جانان" استاد شجریان رو گوش میدم. اگه یه نفر باشه که حق حضرت حافظ رو به جا آورده باشه، همین استاد شجریانه (واقعا لقب استاد برازندهاشه). اصلا آدم نوای دلنشینش با شعر بینظیر حافظ رو که گوش میده ... (نتونستم بگم آدم چه حالی میشه).
من تا حالا توفیق زیارت آرامگاه حافظ رو نداشتم و امیدوارم که یه روز این سعادت نصیب ما هم بشه. دوست داشتم یه سری از خاطرات باحالم در مورد حافظخوانی و مسائل جنبیاش رو هم بنویسم که باشه واسه بعد. در پایان هم به نظر من بهترین کاری که برای بزرگداشت حافظ میشه کرد اینه که نگذارند مجریهای تلویزیون (به خصوص این شجاعی مهر) حافظ بخونند و بعدش هم بلافاصله تفسیرهای احمقانهاشون رو به خورد ملت بدهند.
حافظ جان دوستت داریم و روحت شاد.
پینوشت:
یک دو جامم دی سحرگه اتفاق افتاده بود / وز لب ساقی شرابم در مذاق افتاده بود
از سر مستی دگر با شاهد عهد شباب / رجعتی میخواستم لیکن طلاق افتاده بود