دوران منحوس سربازی یه دفعه یه نامهی آنی اومدهبود با امضای فرمانده پـلـیسراه کل کشور، که یه خانمِ به نظرم اردبیلی رو از رانندگیِ [؟] موتورسیکلت به مدت 5 سال محروم کردهبودند و جهت اطلاع و پیگیری برای کلیهی پاسگاههای تابعه فرستادهبودند. نامههای محرمانهشون حتی از این هم خندهدارتر بود مثلا شنیده شده که بعضی از عوامل کادر با لباس میرن رستوران چیز میخورن و پولشو نمیدن، باهاشون برخورد بشه و از این حرفا. حالا که این اسناد ویلیلیکس به خصوص اون بخشهاییاش که مربوط به مسائل داخلی ایرانه و ملت جوگیر چپ و راست شـِر میکنن رو میبینم یاد همونا میافتم. سفارت امریکا تو دارقوزآباد یه چیزی از یه بابایی که از ایران رد میشده نقل قول کرده، اینا میگن ایول عجب سندی، کفبر شدیم به قرآن. جمبش همین گرینویکیشیتس رو کم داشت فقط.